
احادیث مختلفی وجود دارد کهنشان میدهد در زمان پیامبری حضرت سلیمان (ع) برخی از مردم در کشور او ، اقدام بهسحر و جادو میکردند. آن پیامبر نیز دستور دادند تمام متون و نوشتههای ساحران را جمع آوری کردهو در جایی مخصوص نگهداری کنند.
شاید بهاین دلیل نگهداری شد کهامکان وجود مطالب مفید در نوشتهها وجود داشتهاست. پس از رحلت پیامبر، برخی با خارج کردن مطالب، اشاعهو تعلیم جادوگری را آغاز کردند. برخی افراد با سوءاستفادهاز موقعیت، اعلام کردند کهحضرت سلیمان، اصلا پیامبر نبودهاست و با همین سحر و جادوها توانستهبود کهبر کشور حکومت کردهو کارهای خارق العادهانجام دهد.
برخی از آیات در قرآن نشان میدهد کهیهود در عصر حضرت سلیمان، از شیاطین پیروی میکردند و آن حضرت هرگز دستان خود را بهسحر و جادو آلودهنکردهو کفر نگفت؛ اما شیاطین با کفر ورزیدن خود، بهمردم سحر و جادو میآموختند. همچنین یهودیان از آنچهبر دو فرشتهبابل «هاروت» و «ماروت»، نازل شد پیروی کردند.
در مورد هاروت و ماروت، داستانهای مختلفی وجود دارد کهبایکدیگر در تعارضند. از نظر قرآن کریم هاروت و ماروت برای آموزش سحر بهمردم از جمع فرشتگان انتخاب و بهزمین آمدند تا مردم در پرتو آگاهی از سحر، در مقابل سحر ساحران و شیاطین ایستاده، با آن ها مبارزهکنند.
در سرزمین بابل چون سحر و جادوگری بهاوج خود رسید و باعث ناراحتی مردم گردیدهبود، خداوند دو فرشتهرا بهصورت انسان مأمور ساخت کهعوامل سحر و طریق ابطال آن را بهمردم بیاموزند، تا بتوانند خود را از شر ساحران بر کنار دارند.
این دو فرشتهزمانی بهمیان مردم آمدند کهبازار سحر و جادو داغ بود و مردم بهشدت درگیر انجام سحر و جادو بودند. هاروت و ماروت روش باطل کردن سحر و جادو را بهمردم آموزش دادند؛ اما همانند خنثی کردن بمب، ابتدا باید از خود آن مطلب آگاهشد و سپس نحوهخنثی کردن را باید فرا گرفت.
بههمین دلیل این دو فرشتهبهاجبار تمام فنون سر را آموزش دادند، اما افراد سودجوی یهودی، با همین مطالب، هر چهبیشتر در ترویج و اشاعهسحر و جادو تلاش کردند تا اندازهای کهپیامبر خدا را بهساحرهبودن متهم کردند کهعوامل طبیعی، جن و انس ، هبا سحر و جادو در اختیار ایشان قرار داشت.
برخی افراد نیز اعتقاد داشتهاند کههاروت و ماروت در ابتدا روح طبیعت بودهاند، سپس بهصورت فرشتهدر آمدهو انسانها آنها را میپرستیدند. بعضی از مردم «مَلَکَیْن» را بهعنوان دو پادشاهحاکم بابل معرفی مینمودند کهدر میان بابلیان بهترویج سحر و جادو مشغول بودهاند. برخی دیگر نیز اعتقاد داشتند کههاروت و ماروت، نهفرشتهبودند و نهحاکم، بلکهدو موجود زیبا اما با باطنی شیطانی بودند.
در سورهبقرهقرآن مجید در آیه102 از هاروت و ماروت بهعنوان دو فرشتهنام بردهشدهاست. در کتاب های متعدد دیگری نیز با همین دو عنوان از هاروت و ماروت گفتهشدهاست با این تفاوت کهپس از ذکر فرشتهبودنشان، بهانجام معصیت و عذابشان نیز اشارهشدهاست. مثلا بهنظر علامهسیل که،مترجم و مفسر قرآن بود، آن دو طبق نوشتهمغان ایران،فرشتگانی بودند کهپس از نافرمانی از دستور خداوند، در چاهبابل آویزان شدند.
در کتاب ترجمان القرآن دربارهتعریف هاروت و ماروت گفتهشدهاست کهفرشتگانی بودند آویختهنگونسار در چاهبابل.
البتهدر برخی از متون و کتابها، اشارهای بهمعصیت این دو فرشتهنشدهاست. بهطور مثال، در العقد الفرید ذکر شدهاست کههاروت و ماروت دو فرشتهبودند کهپس از آمدن بهبابل، بهمردم آموزش سحر دادند.
در کتاب ترجمهتفسیر طبری آمدهاست کههاروت و ماروت دو پادشاهی بودند کهحکومت زمین و مردم را بر عهدهداشتند، و از زمانی کهخداوند شیطان را لعنت کردهو این جهان را بهآدم سپرد، بعد از آن بههیچ فرشتهای اجازهحکومت بر مردم و زمین را نداد. هاروت و ماروت نیز از فرزندان حضرت آدم بودند کهخدا آن ها را بهوسیلهگناه، امتحان کرد.
در آیات قرآن ذکر شدهاست کههاروت و ماروت دو فرشتهنازل شدهبهسوی مردم بودند کهبهآنها آموزش سحر میدادند تا در جهت مقابلهبا سحر شیاطین و ساحران بهکار بندند نهاینکهبرای کارهای خلافی مانند ایجاد تفرقهمیان زن و شوهرها استفادهکنند. (سورهبقره، آیه102)
در روایتی کهزجاج از حضرت علی(ع) نقل میکند : هاروت و ماروت، دور شدن از سحر را بهمردم یاد میدادند، نهآمدن بهسمت سحر را.(انصاری قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج 2، ص 54)
امام رضا(ع) در این بارهمیفرمایند:هاروت و ماروت دو فرشتهبودند کهبهمردم سحر آموختند تا از سحر جادوگران پرهیز کنند و آن را باطل نمایند، بههرکس چیزی در این بارهمیآموختند و بهاو میگفتند:«إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ؛ ما، وسیلهآزمایش تو هستیم، کافر نشو»، (سورهبقره، آیه102)، ولی گروهی با بهکارگیری چیزی کهدستور داشتند از آن دوری کنند، کافر شدند و بهوسیلهآن چهمیآموختند بین زن و شوهر جدایی میانداختند.
امام جعفر صادق(ع) و امام حسن عسکری(ع) هم دربارهمسئولیت هاروت و ماروت، فرمایشی دارند، نکتهجالب این است کهکوچکترین تعارضی دربارهاین دو حدیث وجود ندارد.
بهنقل از امام صادق (ع) در کتاب تفسیر جامع آمدهاست کهحضرت میفرمایند: پس از نوحِ پیغمبر، سحر و عقیدهو موهومات زیاد شدهبود. خداوند دو فرشتههاروت و ماروت را نزد پیغمبر آن زمان فرستاد کهعملیات ساحران را برای او بیان نمودهو ضمناً برای ابطال سحر و رد کردن حیلهو نیرنگ آن ها اطلاعاتی بهاو بدهد.
پیغمبر مزبور از آن دو فرشته، تعلیماتی فراگرفت و بهامر خدا بهمردم یاد داد کهسحر جادوگران را شناختهو برای باطل نمودن آن ها از دانستنی هایی کهبهدست آوردهبودند، استفادهکنند و بهایشان تأکید و امر شد کهخودشان سحر نکنند. (سید ابراهیم بروجردی، تفسیر جامع، ج 1، ص 227)
روایتی از امام حسن عسگری نیز وجود دارد کهمیفرمایند :
بعد از نوح(علیهالسلام)جادوگران و فریب کاران، بسیار شدهبودند، لذا خداوند عز و جل دو فرشتهرا بهسوی پیامبر آن زمان فرستاد و بهآن دو مأموریت داد کهسحر و چگونگی ابطال آن را بهآن پیامبر بیاموزند، او نیز آن مطالب را از آن دو فرشتهدریافت کردهو بهفرمان خدا آن را بهمردم آموخت و بهآن دو دستور داد تا بهاین وسیلهدر مقابل سحر ایستادگی کرده، آن را باطل نمایند.( شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 548)
افسانهمشترکی در بسیاری از کتابها وجود دارد کهمربوط بههاروت و ماروت و سرنوشت آنها میشود.
وقتی هاروت و ماروت بهزمین آمدند، زنی را دیدند کهبسیار زیبارو بود و هاروت و ماروت، آن زن را بهسوی خود خواندند و آن زن سهشرط پیش روی آنها قرار داد و گفت:اگر میخواهید کهمن از شما اطاعت کنم باید این کودک بی گناهرا بکشید یا این قرآن کلام خدا را بسوزانید و یا این شراب مست کنندهرا بخورید.
هاروت و ماروت از بین آن سهشرط، شراب خوردن را انتخاب کردند تا بعد از خوردن آن،توبهکنند. اما وقتی شراب خوردند، مست شدند و کودک را کشتند و کلام خدا را سوزاندند. سپس بهزهرهگفتند کهما هر سهشرط تو را انجام دادیم، تو نیز بهفرمان ما عمل کن.
زهرهگفت کهنام مهین خدا را کهبا آن بهزمین میروند و بهآسمان بازمی گردند، بهاو بیاموزند و آن ها آن اسم را بهاو آموختند و او آن اسم را خواند و بهآسمان رفت و از آن ها اطاعت نکرد و خدا هاروت و ماروت را در بابل و در کوهدماوند در زیر زمین در چاهی عذاب میکند و آن ها را در آن چاهآویختهاند و آن ها از تشنگی زبانشان بدر افتاده، ولی نمی توانند آب بخورند با این کهبین آن ها و آب، فاصلهای بهاندازهیک تیغ شمشیر است.
فرشتگان بهبنی آدم بهدیدهحقارت نظر افکندند. خداوند بهایشان گفت:اگر شما بهجای آدمیان بودید و قوای نفسانی آن ها را داشتید بهتر از ایشان رفتار نمی کردید. فرشتگان از خدا خواستار آزمایش شدند و خداوند برای آزمایش، دو تن از آنان را بهنام هاروت و ماروت بهزمین فرستاد و بهایشان فرمان داد کهاز گناهان عظیم من جملهشرک و زنا و قتل نفس و بادهنوشی خودداری کنند.
چون فرشتگان بهزمین آمدند بهزودی فریفتهزن زیبایی شدند و در حالِ عملِ نامشروع، گرفتار گردیدند و مزاحم خود را کشتند. خداوند بهفرشتگان فرمان داد کهبهحال هم جنسان خویش در زمین، نظر افکنند.
فرشتگان ماجرا را دیدند و بهحکمت خدا پی بردند. هاروت و ماروت میان عذاب دنیوی و اخروی مخیّر گردیدند و ایشان عذاب دنیوی را اختیار کردند، لذا در بابل محبوس شدند تا کیفر کامل گناهخود را تحمل کنند.
یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن سیّار از پدران خود (کهراویان این حدیث هستند) نقل کردهاند کهآن دو بهامام عسکری(علیهالسلام) عرض کردند:عدّهای نزد ما گمان میکنند کههاروت و ماروت دو فرشتهبودند کهوقتی کهعصیان بنی آدم زیاد شد، خداوند آن دو را از بین ملائکهبرگزید و با ملَک دیگری بهدار دنیا فرستاد، و آن دو مجذوب زهرهشدند و خواستند با او زنا کنند و شراب خوردند و آدم کشی کردند و خداوند آنان را در بابل عذاب فرمود و جادوگران، از آن دو سحر و جادو میآموختند و خداوند آن زن را مسخ کردهو بهصورت این ستاره(یعنی ستارهزهره) درآورد.
عزا و عزایا (هاروت و ماروت) بهزهرهگفتند کهما تو را از شوهرت جدا میکنیم و تو بهدرخواست ما پاسخ مثبت بدهو زهرهنیز قبول کرد. هاروت و ماروت کهروزها میان مردم حکم میکردند و شب ها در آسمان، خدا را عبادت میکردند، حکم ناحق دادند و زهرهرا از شوهرش جدا کردند.
زهرهاز آن ها خواست تا شوهرش را بکشند و آن ها چنین کردند. زهرهگفت کهچون من بت پرستم، شما نیز باید بت بپرستید، آن ها قبول نکردند. زهرهبهآن ها پیشنهاد شرب خمر را داد و آن ها کهدلشان پیش آن زن بود، قبول کردند و پس از مست شدن نام مهین خدا را بهاو یاد دادند و پس از بیداری دیدند کهچهگناههایی را انجام دادهاند.
در این تفسیر نقل شده:هاروت و ماروت دو فرشتهبودند، از دیدن کارهای بدکاران بهدرگاهخدا شکایت کردند. خدا بهآن ها قوهشهوت دادهبر زمین فرستاد، آن ها پس از آمدن زنا کردند، خمر خوردند، بهبت سجدهکردند و قتل نفس نمودند، خداوند آن ها را در هوا معلّق کرد و تا قیامت، معذّب خواهند بود.
زهره(زنی کههاروت و ماروت بهوسیلهآن بهفتنهافتادند) از هاروت و ماروت دربارهاسمی کهبهوسیلهآن بهآسمان میروند، سؤال کرد و آن دو، آن اسم را بهاو آموختند و زهرهپس از گفتن آن اسم بهآسمان رفت و سپس بهصورت یک ستارهمسخ گردید.
وقت نماز عصر، هاروت و ماروت را در چاهی آویزان کردهو عذاب میکنند تا روز دیگر، و خداوند متعال دعایی را بهآن ها در ثنای خویش تلقین کردهو آن ها آن دعا را میخوانند و عذاب برای آن ها آسان تر میشود.
طبق یکی از احادیث، هاروت و ماروت از پیغمبر معاصر خود، حضرت ادریس(علیهالسلام)خواستند کهبرای آن ها دعا کند و در نتیجهدعای حضرت، آن دو بین عذاب دنیوی و عذاب اخروی مخیّر شدند.
یکی از داستانهایی کهدربارهزهرهنقل شدهاست ، این میباشد کهزهرهزنی عادی بود کهبا شوهرش اختلاف داشت و برای قضاوت، نزد هاروت و ماروت آمد. اما هاروت و ماروت برخلاف حکم الهی قضاوت کردند، اینگونهکهزهرهرا نزد خود دعوت نمودند، زهرهاسم اعظم خداوند را از آنان پرسید و ایشان این اسم را بهوی آموختند و او با گفتن اسم اعظم بهآسمان رفت، ولی خدا آن اسم را از خاطر زهرهبرد و او را بهصورت ستارهزهرهمسخ کرد. (طباطبایی، تفسیر المیزان،1417ق، ج1، ص238-239)
عبد بن حمید و حاکم و صححهاز ابی عبّاس نقل میکنند کهزهرهزنی بود کهدر قومش بهاو «بیدَخت» میگفتند کههمان «ونوس» است و در مدراش، نام زهرهبهصورت «استهار» آمدهاست.
در تفسیر آیه40 سورهیس آمدهاست، زمانی کهخداوند آسمان را خلق کرد، در آن هفت چرخان خورشید، ماه، مشتری، بهرام، زهرهو عطارد نیز خلق شد. این تفسیر مربوط بهآیهای است کهمیفرماید:«وَکُلٌّ فِی فَلَک یَسْبَحُونَ؛ و همهآن ها در یک مدار میگردند».
علامهطباطبایی(قدس سره) در تفسیر المیزان میگوید:خندهدار است کهستارهزهرهرا زن بدکارهمسخ شدهبدانیم، در حالی کهمیدانیم او از لحاظ آفرینش، پاک است و خدا نیز با قسم یاد کردن از او میفرماید«الْجَوارِ الْکُنَّسِ »؛ قسم بهستارگان حرکت کنندهای کهپوشیدهمیشوند و گفتهشدهاست کهمنظور از این ستارگان، مریخ، مشتری، زهره، زحل و عطارد میباشد. بههمین دلیل حدیث نسبت دادهشدهبهپیامبراکرم(ص) درمورد لعن و نفرین زهره، صحیح نیست.(سید محمدحسین طباطبایی، ترجمهتفسیر المیزان، ج 1، ص 324)
این امام بزرگوار بعد از شنیدن داستان هاروت و ماروت فرمودند:بهخدا پناهمیبرم از این سخنان! زیرا ملائکهمعصوم هستند و از کفر و کارهای پلید بهلطف خداوند در امان اند. سپس با استناد بهآیات قرآن ثابت میکنند کهاین دو خلیفهو پادشاهنبودهاند، میفرماید:اگر این ها خلیفهو جانشین خدا بر روی زمین بودند، در واقع همچون انبیا و ائمهبودند. پس آیا از ائمهو انبیا(علیهم السلام)قتل نفس و زنا سر میزند؟ (89. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(علیهالسلام)، ج 1، ص 552)
آن گاهمیفرماید:
طبق آیات قرآن پیغمبران و امامان(علیهم السلام) از جنس بشر بودهاند و خداوند در سورهیوسف میفرماید:«وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُری؛90 ما قبل از تو (ای پیامبر) هیچ رسولی سوی مردم نفرستادیم مگر مردانی بودند از اهالی شهرها کهبهآنان وحی میکردیم.» پس خداوند، خود فرمودهاند کهملائکهرا بهعنوان امام و حاکم و خلیفهبهزمین نفرستادهاست و آن ها فقط بهسوی انبیا فرستادهمیشدند.
بیشتر مفسران شیعهو سنی کهدر زیر نام بردهشدهاند، در رد این افسانه، بهآیه102 سورهمبارکهبقرهاشارهکردهاند.
علامهطباطبایی(قدس سره) نیز این حدیث را کهمورد اتفاق میان شیعهو سنی است، نقل میکند و میگوید :هرچهبا کتاب خداوند (قرآن) مطابقت کرد، بگیرید و آن چهبا آن مخالفت کرد، رهایش کنید و این میزانی کلی برای سنجش روایات پیامبر و اولیای اوست. حال اگر بر اساس این حدیث پیامبر اسلام(ص)بخواهیم در مورد داستان هاروت و ماروت قضاوت کنیم، میبینیم با عصمت ملائکهکهدر قرآن آمدهمخالف است، پس آن را رها میکنیم.
علامهطباطبایی(رحمهالله) در تفسیر المیزان، این افسانهرا جعلی و خرافهای بیش نمی داند کهدر آن فرشتگان خدا کهقرآن بهپاکی و طهارت آن ها تصریح کرده، نسبت معصیت دادهشدهاست؛ آن هم شرک و معصیت های بسیار شنید.
امام فخر رازی در تفسیر الکبیر با رد این افسانهاشارهمیکند کهسخن مفسّران در رابطهبا انتخاب بین عذاب دنیوی و اخروی توسط هاروت و ماروت صحیح نیست، زیرا خداوند متعال، مشرکی را کهدر طول عمرش بهخداوند شرک ورزیده، مخیّر کردهکهاز میان توبهو عذاب یکی را انتخاب کند، پس چگونهممکن است بههاروت و ماروت بگوید کهبین عذاب دنیوی و اخروی یکی را اختیار کنند و این (نعوذ بالله) بخل خداوند را میرساند.
امام رضا علیهالسلام در پاسخ بهسؤال مأمون، دربارهزهرهفرمودند:
خداوند دشمنان خود را بهصورت انواری درخشان کهتا پایان جهان، باقی و برقرار باشند، مسخ نخواهد کرد و مسخ شدگان بیش از سهروز، زندهنمی مانند و تولید مثل نیز نمی کنند، و امروزهدر روی زمین هیچ جانور مسخ شدهای وجود ندارد، و حیواناتی مثل میمون، خوک و خرس و امثال آن ها کهبهعنوان مسخ شدهشهرت پیدا کردهاند، خودشان مسخ شدهنیستند، بلکهشبیهآن چیزهایی هستند کهخداوند کسانی را کهبهخاطر انکار توحید و تکذیب پیامبران، لعن و نفرین و غضب فرموده، بهآن اَشکال مسخ نمودهاست.(شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 555 و 556)