
فیلم سلام بمبئی هر روز یک شگفتی برای مردم ایران دارد از روز اول کهساخت این فیلم ایرانی هندی کلید خورد و بازی محمدرضا گلزار در سلام بمبئی و بعد از آن خبر بازی آیشواریا رای در سلام بمبئی و خبر جدید بازی بنیامین بهادری در فیلم سلام بمبئی شوک جدیدی را بهایرانیان وارد کرد.
«بنیامین بهادری» کهنخستین تجربهسینمایی اش «سلام بمبئی» در روزهای نخست اکران توانست رکورد شکنی کند و با فروشی بالغ بر 500 میلیون تومان، دو رکورد قبلی سینمای ایران (لانتوری با 141 میلیون و فروشندهبا 260 میلیون تومان) را پشت سر بگذارد، از پیشنهادهای جدید سینمایی برای ادامهحضورش روی پردهنقرهای خبر داد و ابراز امیدواری کرد که«سلام بمبئی» قطعا رکورد فروش تاریخ سینمای ایران را خواهد شکست.
دربارهبرچسب «فیلم تجاری» کهدر روزهای گذشتهدرباره«سلام بمبئی» در برخی رسانهها استفادهشدهنیز توضیح داد:«من مفهومی تحت عنوان سینمای تجاری یا غیر تجاری را واقعا درک نمی کنم. فکر میکنم آن هنرمندی کهاز ابتدا ادعا دارد کهدغدغههمهمردم و مخاطب عام را ندارد، اساسا در یک استراتژی اشتباهو غلط بهسر میبرد. هیچ تناقضی بین یک اثر پربازدید و گیشهای با یک اثر هنری نیست. من نمی فهمم کهچطور ممکن است کهکاری ساختهشود کهمردم نبینند ولی آن کار، کاری قوی و خوش ساخت باشد. یک اثر زمانی خوب و مورد تائید است کهمردم و مخاطب بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. اگر این سوالها بازهم دربارهگلزار است من ادعا دارم کهرضا تغییرات بزرگی کردهو پس از 30، 40 فیلمی کهکار کرده، این روزها در اوج دوران بازیگری اش است. رضا در این فیلم کلا انگلیسی حرف زده. اکت هایش بسیار جدی و واقعی و برقرار کردن ارتباطش با همهبازیگران خارجی فیلم، دارای تمام استاندارهایی است کهکم و بیش سراغ داریم و این معیارها در بهترین حالت اتفاق افتادهاست.» بنیامین دربارهنوع برخورد «محمدرضا گلزار» با خودش در طول پروژهتولید «سلام بمبئی»
خاطرهی بنیامین بهادری برای رضا گلزار
نیز گفت:«ما قبل از ماجرای جدی شدن حضور من در این فیلم، در مراسم ها و جشن های مختلف همدیگر را دیدهبودیم و در حد احوالپرسی با هم برخورد داشتیم. ولی بعد از رسمی شدن حضور من در این فیلم، من بهرضا زنگ زدم و گفتم حتما در جریانی کهحضورم در فیلم قطعی شدهو میخواهم دعوتت کنم کنسرتم کهبیشتر و جدی تر با هم آشنا بشویم و از نزدیک کمی با هم باشیم. رضا آمد کنسرت من و اولین گفتگوها و صحبت هایمان اتفاق افتاد. همان شب بهاو گفتم من وقتی بیست سالم بود در اتاقم یک پوستر از تو داشتم و یک پوستر از شادمهر. من سر شادمهر را در پوسترش بریدم و بهجای سر شادمهر، سر تو را روی آن عکس قرار دادم و عکسی ساختم کهسرش تو بودی و تن اش شادمهر! این در ذهن من یک ایدهآلی بود و آنرا انجام دادم. این صحبت ها را بهرضا گفتم تا بهنوعی متوجهاش کنم کهمن طرفدار او بودم. بههر حال رضا یکی دو نسل از ما قبلتر وارد عرصههنر شدهو 16، 17 سال است کهاسم و آوازهاش درایران پیچیدهو ستارهشده. حتما باید از تجربیاتش استفادهکرد و من همهاین موضوعات را بهاو گفتم. میخواستم حرفهایم را با لحنی بگویم کهباور کند و این ماجرا از طرف من واقعا از صمیم قلب بود. بخش طنز ماجرا هم این است کهاواسط فیلمبرداری چند باری برخی ماجراهای شیطنت امیز پیش میآمد و من با خندهمیگفتم رضا داستان پوستر و شادمهر و... کهیادت نرفته؟! و با هم میخندیدیم و موضوع تمام میشد.»