
سریال «هشت و نیم دقیقه» بهکارگردانی شهرام شاهحسینی ساختهو چندی پیش از شبکهدو سیما پخش شد. نام اولیهاین مجموعه«یکتا» بود کهداستان آن حول محور یکتا عروس یک خانوادهاست کهبعد از فوت پدرشوهرش با اتفاقات مختلفی مواجهمیشود.
از جملهاین رویدادها مرگ همسرش است کهاو و پدر در اثر یک تصادف راهی بیمارستان میشوند و فرزند درست هشت و نیم دقیقهزودتر از پدر فوت میکند و از این بابت ارثیهای بهاو و خانوادهاش تعلق نمی گیرد. در ادامهاین قصهخردهداستان های دیگری از جملهعشق فرزین بهیلدا و... وجود دارد کهسریال را بهیک درام اجتماعی، خانوادگی و تا حدی عاشقانهتبدیل میکند.
شاهحسینی آخرین بار با سریال «همهچیز آنجاست» در شبکهسهحضور داشت کهآن هم اثری اجتماعی خانوادگی بود.
با پایان «هشت و نیم دقیقه» گفتگویی با شهرام شاهحسینی داشتیم و او در آن از فیلمنامه، داستان، شخصیت ها و پیام هایی کهقرار است بهمخاطب منتقل شود سخن گفت. وی کهدر این سریال در نقش مهران همسر وکیل یکتا نیز حضور داشت. دربارهایفای این نقش و شخصیت وی توضیحاتی را ارایهکرد.
شاهحسینی در قسمت ابتدایی این گفتگو دربارهفیلمنامهو تغییرات آن از نگارش تا کارگردانی و همچنین فیلم «خانهدختر» گفت و در قسمت دوم این مصاحبهنیز از قضاوت یکتا گفت کهباعث شدهاو بهعنوان قهرمان داستان بزرگترین اشتباهرا در قصهمرتکب شود.
*شما در سریال «هشت و نیم دقیقه» نقش مهران را بازی کردید، تغییراتی در این شخصیت وجود دارد کهسیر چندان منطقی ای ندارد. بهطور مثال چرا مهران کهشخصیتی تلخ و سرد دارد و علاقهای هم بهفرزند معلولشان ندارد بهیک بارهبا گم شدن فرزندشان اینقدر دلتنگ او میشود و حتی رابطهاش با همسرش هم تغییر میکند؟
- احتمالا یک یا دو قسمت را ندیدهاید. او از دو قسمت قبل این احساس را پیدا میکند.
*فرقی نمی کند مسالهاین است کهاو شش سال است کهاین بچهرا دوست ندارد و ما از ابتدای سریال ارتباط خوبی بین او و همسرش و همچنین او و فرزندش نمی بینیم و بعد بهیک بارههمهچیز تغییر میکند.
- اگر این حس بوجود آمدهباشد کههمهچیز یک بارهبودهاست نقصی وجود دارد ولی این را بهخاطر داشتهباشید کهاگر زوجی در آستانهطلاق و یا حتی واقعهای بدتر از طلاق (چون بههر حال طلاق هم یک تفاهم است ولی در حالتی بدتر از آن هیچ تفاهمی وجود ندارد) عزیزی مشترک را از دست بدهند با یکدیگر متحد میشوند، این یک فرمول است.
*این یک فرمول مقطعی است در جامعههم ممکن است گاهی اتفاقی برای یک خانوادهدارای اختلاف و مشکل رخ دهد و بعد همهبهیک بارهمتحد شوند اما حالتی مقطعی دارد. آیا اینجا هم این تغییر و تحول مقطعی است؟
- در لحظهای کهمخاطب سریال را میبیند او با از دست دادن کودک و گم شدنش بهاین نتیجهمیرسد کهچقدر دوستش داشتهاست ولی بعد از سریال دیگر هر اتفاقی میتواند رخ دهد.
*منظور روند منطقی یک اتفاق در خود سریال است.
- شاید حرفتان درست باشد و این روند منطقی وجود نداشتهاست و داستان الکن بودهاست و یا بیشتر باید بهآن میپرداختیم.
*چرا خود شما این نقش را بازی کردید؟
- من هوس بازی دارم و اصلا بههمین دلیل بود کهبهسینما وارد شدم. نقش مهران هم کمی چالش برانگیز بود؛ فردی کهکسی او را دوست ندارد و باید بتواند نقش یک فرد داغون و لعنتی را ایفا کند برای چنین نقشی هم واقعا باید اعصاب خرد کن باشید.
*از بازی خود پشیمان نیستید؟
- من هر بار بازی میکنم پشیمان هم میشوم ولی دوبارهبازی میکنم.
در این سریال همهشخصیت ها اعم از زن و مرد قصهدارند و نیازی نیست کهفقط بهشخصیت اصلی کمک کنند یا نردبان یکتا شوند *یکی از ویژگی های «هشت و نیم دقیقه» این است کهشخصیت های زن نقش زیادی در روند داستان دارند و برای آنها هم جزییات زیادی تعریف شدهاست.
- البتهدر این سریال همهشخصیت ها اعم از زن و مرد قصهدارند و نیازی نیست کهفقط بهشخصیت اصلی کمک کنند یا نردبان یکتا شوند. در این فیلمنامهشخصت مرد و زن درست پرداختهشدهاست از فرزین و یلدا و احسان گرفتهتا نیما و اخوان و فروغ و حتی مهران کهباید شخصیتی نچسب داشتهباشد.
*با اینکهیکتا دختر قهرمان سریال بود اما نقص ها و خودخواهی هایی داشت کهباعث میشد مخاطب امید داشتهباشد کهقرار نیست یک قهرمان صرفا مثبت و بدون اشتباهببیند اما گاهی بعد از باز شدن گرههای داستان فیلمنامهبهسمتی میرفت کهتقصیرات او را پاک کند. بهطور مثال او طی بحثی فروغ را کهباردار است هل میدهد و بعد دکتر بهفروغ میگوید کهجنین سقط شدهاست اما بعدا دلیل دیگری برای این مسالهبیان میشود.
- چرا شما خطای دیگر یکتا را ندیدید کهفرزین را قضاوت میکند و با این خطا باعث میشود یک نفر بهیک زندگی نرسد و شخص دیگری از دنیا برود و کشتهشود.
یکتا از اشتباهات زیادی برخوردار است، او قضاوت میکند و بزگترین گناهرا او در سریال دارد *بلهاین مهمترین خطای یکتا بود اما چرا قصور وی در برابر فروغ پوشاندهشد؟
- من از ابتدا تلاش کردم کهآدم ها در مواجهبا یکدیگر دچار نوعی تغییرات در شخصیت باشند همانطور کهزندگی عادی هم دچار فراز و فرود است. در جامعهامروز نمی توان افراد را بهراحتی قضاوت کرد و دربارهروحیات اخلاقی آنها نظر داد چون دائم تغییر میکنند. خاکستری بودن شخصیت ها هم در قصهما نهادینهشدهاست. اگر یکتا بهدکتر میرود و میفهمد کهمشکل فروغ و جنینش بهخاطر او نبودهاست بهاین دلیل است کهمیخواهیم یک بار برای همیشهفروغ را از توهم بیاوریم. احسان برای یک بار جلوی او بایستد و واقعیت را بهاو بفهماند و اصلا بهاین معنا نیست کهبهیکتا دو بال فرشتهبدهیم و او پرواز کند و مخاطب بهاو نرسد. یکتا از اشتباهات زیادی برخوردار است، او قضاوت میکند و بزگترین گناهرا او در سریال دارد. او هم کینهای است و اگر نبود چنین نگاهی بهفرزین نداشت.
*بهکشتهشدن نامزد فرزین اشارهکردید، چرا این صحنهاینقدر اغراق آمیز و گنگ و سطحی پرداختهشد؟ فکر کنم بسیار استثناست کهدختری سر سفرهعقد یک بارهبهخاطر پدر نامزدش عقد را بر هم بزند؟
- ببینید ما میتوانستیم این صحنهرا با تعریف کردن گذشتهتوسط فرزین بهمخاطب ارایهکنیم و آن وقت دیگر چنین انتقادی بهکار وارد نمی شد ولی زمانیکهمیخواهیم گذشتهرا نشان دهیم مسلما جزییات را بهخاطر نمی آوریم و فقط نقاط طلایی را داریم. من هم خواستم این نقاط طلایی را در 10 دقیقهنشان دهم.
*مسالهاین است کههیچ دختری پای سفرهعقد بهخاطر عملکرد پدر فردی کهمیخواهد با او ازدواج کند یک بارههمهچیز را نفی نمی کند. مخاطب تا زمانیکهچیزی نمی شنود تنها احتمال میدهد کهنامزد فرزین عکس وی را با زن دیگری دیدهاست و بعد کهدلیل عصبانیت از فرزین را میشنود بیشتر برایش خندهدار و غیر قابل باور است، جالب است کهدر آن شرایط حتی اجازهصحبت هم بهفرزین دادهنمی شود.
- البتهپدر نامزد فرزین در آن زمان میگوید فعلا این عقد منتفی است. با این حال من حرف شما را قبول دارم ولی پدر کار عجیبی نمی کند و این دختر است کهچون احساساتی است بهخیابان میزند و کار بهتصادف میکشد و میمیرد. با این حال حق با شماست و اگر این اشکال در قصهوجود دارد قابل دفاع نیست. ما سعی کردیم بخشی را مینی مال تعریف کنیم و بعد بازگردیم و ممکن است در این روایت مینی مال مشکلاتی هم وجود داشتهباشد.
مخاطب خیلی باید اذیت شود چون ما با مخاطبی رو بهرو هستیم کهگوش شنوا ندارد، هر تصویری را نمی بیند و گاهی دیالوگ های آرام را نمی شود *چقدر قرار است بد بودن انتقام گیری با اغراق نمایش دادهشود تا مخاطب بهخاطر اتفاقات اذیت شود؟ بهطور مثال در صحنهای کهیلدا خودکشی میکند خودش را بهپشت بام خانهفرزین میرساند تا بگوید کهفرزین بهخاطر انتقام از یکتا او را نابود کردهاست و بعد خودکشی کند.
- مخاطب خیلی باید اذیت شود چون ما با مخاطبی رو بهرو هستیم کهگوش شنوا ندارد، هر تصویری را نمی بیند و گاهی دیالوگ های آرام را نمی شود. در بخشی از فیلم «سون» (هفت) دیالوگی داریم کهکوین اسپیسی را بهبیابان میبرند تا آخرین قتل را نشان دهد. او در راهبا ماموران صحبت میکند و توضیح میدهد کهزمانی با شخصی حرفی میزدهو تلاش میکردهاست نکتهای را بهاو بفهماند ولی شخص علی رغم تمام تلاش او بی توجهی میکند و بعد بهفکر او میرسد کهانگشتش را در حلقش فرو کند تا طرف حرفش را گوش کند و همین اتفاق هم رخ میدهد. بینندهزمانی لازم است اذیت شود تا نکتهای را بفهمد، لازم است بخشندگی را از نابخشودگی بشناسد. لازم است گاهی بهفردی چک بزنید تا حرف شما را گوش کند. در این سریال هم ببینندهباید تنها شود و اتفاقات را مرور کند تا بفهمد انتقام چهعواقبی دارد.
*فکر نمی کنید این چک زدن ها بهتدریج تاثیر خود را از دست بدهد و حتی مخاطب دیگر برایش بهجای تاثر، بخندد کهیک نفر برود روی پشت بام منزل کسی کهدوستش داشتهاست و خودکشی کند. اصلا در نسل ده70 امروز چنین وقایعی کمرنگ نشدهاست؟
- از آمار و ارقام بی اطلاع هستید ولی بههر حال یک پدیدهباید فرم نمایشی پیدا کند تا کارکرد خود را داشتهباشد. ممکن است درصدی این مسالهآنطور کهگفتید جواب عکس بدهد ولی در 90 درصد موارد بهنتیجهمورد نظر میرسیم.
*البتهمن هنوز متوجهنشدم کهچرا سریال های ما در انتقال پیام بیشتر سلبی عمل میکنند. یعنی مخاطب باید بدترین عواقب یک اتفاق را ببیند تا بعد احساس کند آن مسیر خوب نبودهاست. در این سریال هم ما در مواردی این موانع و مشکلات و راهها و نتایج منفی آن روش ها را میبینیم کهدر بهترین شکل بازتاب دهندهو آیینهاتفاقات رئال جامعههستند و یا در مصنوعی ترین حالت شعار هستند. ما کمتر دستورالعمل مناسبی برای زندگی بهتر میبینیم و کمتر یک سبک زندگی تعاملی بهمخاطب آموزش دادهمیشود.
- بلهموافقم باید یک حد وسط پیدا کرد. بخصوص ما هنوز در زمینهفیلمنامهدر حال آزمون و خطا هستیم. این مسالهراهکارهایی دارد و ابتدا باید مدیران مواظب باشند کهوقتی کلیت یک قصهدرست است وارد جزییات آن نشوند. خود ما بهاندازهکافی مواظب هستیم و باید همهبههم نوعی اطمینان داشتهباشیم. امروز یک طرح کلی آنقدر با چالش مواجهاست کهشما مجبورید آنقدر در پروسهنگارش و تولید از آن بزنید کهدر پایان با قصهای لاغر و باریک مواجهشوید. قصهای کهمجبورید در سکانس و یا بازی اغراق کنید و دیالوگ های گل درشت و بهقول شما شعاری استفادهکنید.
*یعنی بخشی از نبود فیلمنامههای درست و محکم بهدلیل نظارت ها و ممیزی هاست؟ یا صرف نکردن انرژی لازم برای یک فیلمنامهخوب؟
- بخشی بهدلیل این ممیزی هاست و بخشی هم بهخاطر نداشتن قصهدرست و منسجم است. سریال هایی مثل «روزی روزگاری»، «سربداران»، «گرگ ها» و... کهامروزهدر خاطرهها باقی ماندهاند آثاری هستند کهپایهو ساختار کلی فیلمنامههای آنها درست بودهاست. وقتی ساختار کلی درست نباشد وارد این جزییات میشویم. بهطور مثال بیضایی و کیارستمی چنین نگاهی داشتند یعنی کلیت ایدهشان آنقدر درست و منسجم بود کههر لحظهاز آثارشان یک دانشگاهمیشد. جای هر دو این افراد خالی است و باز هم باعث تاسف است برای وزرای ارشاد کهنسبت بهاین دو بهاشکال گوناگون کوتاهی کردند.
و بهعنوان نکتهآخر، در هنگام تولید و پخش این سریال بعضی انتقاد میکردند کهدرحالیکهفیلم شما در وزارت ارشاد توقیف است اما اجازهدارید کهدر رسانهملی سریال بسازید. نظر خود شما در این بارهچیست؟
- از آنجایی کهدر نظر این افراد «خانهدختر» فیلم خانوادهنیست میپرسند کهچرا من دارم دربارهتحکیم خانوادهسریال میسازم درحالیکهدقیقا بهاین دلیل که«خانهدختر» فیلم خانوادهاست و دربارهاصالت و سنت است پس من بهعنوان کارگردان آن در «هشت و نیم دقیقه» هم بههمین اصل خانوادهاعتقاد دارم. من در این سریال هم شعار میدهم کهقضاوت نکنیم پس کاش این مسالهرا در جامعهبسط دهیم و بهطور مثال حتی رسانهها هم بهدلیل اینکهبازدیدشان از سایت دیگری بالاتر بزند موجبات رنجش دیگران را فراهم نکنند.