بعد از سال ها فعالیت در حوزهفرهنگ و هنر فیلمی ساختهبهنام «رنج و سرمستی» کهاکران آن با اما و اگر روبهرو شدهو او از این موضوع آزردهخاطر است. جهانگیر الماسی؛ یکی از جوان اول های سینمای بعد از انقلاب بود کهبا نقش آفرینی های درخشانش مردم زیادی را بهسینماها میکشاند.
برخی از فیلم هایی هستند کهالماسی درآنها بازی کردهاست البتهبهاین آثار باید سریال های هزاردستان، در چشم باد، پس از باران و... را هم اضافهکرد.
خودش میگوید این روزها مشغول نوشتن فیلمنامهاست و روی سهسناریو همزمان کار میکند کهیکی از آنها دربارهحضرت زینب(س) است. با الماسی دربارهزندگی اش هم صحبت شدیم.
زندگی الماسی و کودکی این هنرمند
تاکنون مصاحبههای زیادی از شما منتشر شدهکهدر آنها دربارهآثارتان توضیح دادهاید اما کمتر دربارهدوران بچگی و خانوادهتان صحبت کردهاید. برایمان از کودکی تان بگویید؟
در تهران خیابان امیریه، کوچهقلعهوزیر، پلاک شمارههفت در یک منزل استیجاری از پدر و مادری کههر دو آذری زبان و اهل زنجان بودند، متولد شدم. پدرم کارمند راهآهن بود و مادرم خانهدار. آنها چندین سال بود کهازدواج کردهبودند اما بچهدار نمی شدند و پس از یک دورهدعا، نذر و نیاز عاقبت با توسل و عنایت حضرت معصومه(س) من بهاین دنیا مُشرف شدم.
بله! بههمین دلیل سپاسگزارم از عنایت حضرت حق کهپیکری بهمن داد کهروحم در آن آرام گرفت و امیدوارم با همین آرامش بهسوی خداوند برگردم.
تک فرزند هستید؟
نه! سهتا خواهر و برادر بعد از من بهدنیا آمدند. خواهرم دو سال بعد از من متولد شد و 9 سال بعد یک خواهر و برادر دوقلو خداوند بهپدر و مادرم داد اما متاسفانهخواهرم بهدلیل ذات الریه درگذشت. آن زمان کشور ما از نظر بهداشتی خیلی وضعیت بدی داشت. دوران کودکی ام را بهیاد میآورم کهپر از بیماری هایی مانند تراخُم، کچلی، فلج اطفال، دیفتری و... بود.
حتی در تهران؟ چون اینجور بیماری ها آن هم با این وسعتی کهشما میگویید در تهران کمتر از شهرستان ها بود؟
من در شهرستان بزرگ شدهام، پدرم کارمند دولت بود بههمین دلیل در شهرهای مختلف سکونت داشتیم؛ در قزوین، زنجان، اندیمشک، اهواز، تبریز. یادم میآید وقتی پنج سالهبودم آب لولهکشی حتی برای خوردن نداشتیم. باید از آب انباری کهپنجاه، شصت پلهمیخورد و بهزیرزمین میرفت آب آشامیدنی میآوردیم. حمام هم کهبیشتر عمومی بود و کمتر خانهای حمام داشت. البتهما حمام خانگی داشتیم کهآبگرمکن آن یک بشکهدویست و بیست لیتری بود کهبا هیزم آب آن را گرم میکردند و با لولهبهاتاقکی کاشیکاری شدهکهحمام بود میرساندند. والدینم در آن دورههمهتلاش خود را میکردند تا ما از بیماری های مُسری در امان بمانیم.
یعنی شما هم بهنوعی فقر را هم تجربهکردهاید؟
پدرم کارمند بود و ما بهطبقهمتوسط تعلق داشتیم نهمرفهبودیم و نهفقیر! البتهدر دورهای از زندگی سختی زیادی را تحمل کردیم؛ در خردادماهسال 43 پدرم از زنجان بهاندیمشک منتقل شد و مجبور شد ما را هم با خود ببرد و تغییر دمایی کهما در آن سال تجربهکردیم بسیار وحشتناک بود و بسیار ما را آزار داد. یادم هست، اولین خانهای کهدر اهواز اجارهکردیم، دیوار بهدیوار یک نانوایی بود و گرما را برای ما غیرقابل تحمل کردهبود.در آن زمان کولر نبود و ما برای خنک شدن از بادبزن های دستی استفادهمیکردیم. این انتقال یکی از سخت ترین دورههای زندگی ما بود.
و شما هم کهبچهعزیز! چطوری این همهسختی را تحمل میکردید؟
عزیز بودن کلی دردسر برایم داشت! مدام مراقبم بودند کهقاطی بچههای دیگر نشوم، هر کسی هر مشکلی داشت مرا میبرد یک کاموا میداد دستم تا آن را باز کنم تا مشکل شان برطرف شود! توی عروسی ها، باید اسپند میبردم، هر کی خانهمیخرید باید آینه، قرآن میبردم و...
یعنی از همان بچگی توی چشم بودید و بهشما توجهمیشد؟
اصلا بچگی نکردم! برای همین در سی سالگی برای خودم اسباب بازی میخریدم و همهکارهایی کهدرکودکی انجام ندادهبودم را در سی تا سی و پنج سالگی انجام دادم !
در بزرگسالی هم کهبهچهرهمعروفی تبدیل شدید و شهرت نگذاشت زندگی راحتی داشتهباشید؟
شهرت هیچوقت اذیتم نکردهاست. وقتی تکلیفت با خودت روشن باشد، حضور مردم در کنارت لذتبخش میشود. از خانواده، مردم و اساتیدم یاد گرفتم، خشوع و فروتنی بخصوص در مقابل مردم بهترین لذت دنیاست. هیچ وقت بهمردم نهنمی گویم.
سخنان جهانگیر الماسی از وضعیتش
در صحبت هایتان گفتید، مُشرف شدم بهدنیا ! این کلمهرا بیشتر برای اماکن مقدس استفادهمیکنند...
حیات و دنیا مقدس است! ما آدم ها خرابش کردهایم. دنیا بهشت قابل رویت و خیلی ارزشمند است.
همین سختی هاست کهما را میسازد. خداوند با یک توجهکوچک میتواند همهمشکلات ما را حل کند، چرا نمی کند؟ چون میخواهد ما با درک و شعور، گذشت و احساس رشد کنیم و بهدرجات بالا برسیم. اندیشمندان دینی ما همیشهبهاین نکتهاشارهمیکنند کهاگر حجاب ها برداشتهشود، متوجهمیشویم کهزندگی و حیات چهموهبت بزرگی است. از بهشت هبوط میکنیم تا بعد از طی مراتبی دوبارهعروج کنیم و بهانسان کامل تبدیل شویم. نبرد بین خیر و شر، زیبایی و زشتی، نادانی و دانایی و... همهدر این دنیا اتفاق میافتد تا ما راهدرست را انتخاب کردهو کامل شویم.
همینجوری کهصحبت میکنید نقش های شما را در ذهنم مرور میکنم؛ نقشی کهدر شبح کژدم داشتید؛ مردی کهبهنوعی هبوط کرد و نقشی کهدر فیلم نار و نی داشتید؛ مردی کهکوچههای عاشقی را برای رسیدن بهخدا طی میکرد. گویا افکارتان را در قالب نقش های مختلف تجربهکردهاید؟
فیلم «نقش عشق» را جا انداختید کهفیلم نامهاش را خودم نوشتم. این فیلم گرایشات روحی و ذهنی ام را دقیقا بهنمایش گذاشت. در آن سال ها عنایتی بهمن شدهو توانستهبودم بهمعرفت خداوند بهگونهای دیگر نگاهکنم. فیلم نقش عشق چالش روانی و ذهنی ام با عالم هستی را بهنمایش گذاشت.
هنوز هم این چالش ها با شما هست یا بهآرامش رسیدهاید؟
حتما هست! اما در این سال ها آنقدر از پیرامونم آسیب دیدم کهنتوانستم بهاهدافی کهداشتم برسم. راهخوبی در سینما شروع شدهبود کهمنحرف شد...
در دهشصت و هفتاد سوپر استار سینما بودید، چطور شد کهبهحاشیهرفتید و کمتر دیدهمیشوید؟
شاید بهدلیل حسادت ها، دشمنی ها، بدبینی ها و بی اعتمادی ها و... فلسفهای کهدرزندگی مردم جاری شد خیلی از معادلات تغییر کرد. مردم بهجای نیکویی و خوبی بهسمت پول رفتند. معنویتی کهبا پیروزی انقلاب وارد روحیهو زندگی مردم شدهبود بهمرور تبدیل بهپول پرستی شد. تربیت ما تربیت جوامع سرمایهداری نیست بههمین دلیل با تغییر نوع تفکر مردم و رفتن آنها بهسمت تجمل گرایی؛ پول پرستی بهشکل وحشتناکی در کشورمان دامنهدار شد کهاگر کنترل نشود معلوم نیست ما را بهکجا ببرد باید خیلی حواسمان باشد و بخصوص مراقب جوانان باشیم.