
هفت سالم بود کهتوانستم یازدهبار زبان شاهمار کبرا را ببوسم و رکورد زدم مار کبرا لبم را در نمایشگاهنیش زد کهاگر تجربهپدرم نبود، جان سالم بهدر نمی بردم افعی یک بار چشم پدرم را نیش زد و انگشتش هم بهخاطر گزش مار قطع شدهنشانههای مارهای سمی این است:سَر مثلثی شکل، مردمک عمودی چشم ها، حرکت روی پهلو و باریک شدن دم در انتها.
«ملکهمار ایران» لقبی بود کهبعد از ثبت رکورد روی تو گذاشتند.
دربارهاین رکورد صحبت خواهیم کرد؛ اما فعلا از حالا شروع کنیم. چند سالت است؟
بیست سالم است.
شهرکرد. دانشجو هستم.
روانشناسی؛ دانشگاهشهرکرد.
من از سهسالگی شروع بهشناختن مارها و برقراری ارتباط با آنها کردم؛ بهخاطر علاقهای کهبهطبیعت و حیوانات داشتم، بهخصوص مارها. اما من نسبت بهسایر اعضای خانوادهام علاقهبیشتری در این زمینهاز خودم نشان دادم. البتهبعد از رکورد هفت سالگی ام احساس کردم میتوانم با این موجود بیشتر عجین شوم.
پدرم در روزنامهای خواندهبود کهیک دختر چینی توانستهسر مار کبرا را سهبار ببوسد. پدرم وقتی دید من استعداد و علاقهدارم، شروع بهآموزش من کرد. همین آموزش و تجربهپدرم کمک کرد تا بتوانم زبان شاهمار کبرا را یازدهبار ببوسم.
در آن زمان هفت سالهبودم؛ برای همین از مار ترس نداشتم، چون کودکی کنجکاو و علاقهمند بهحیوانات بهخصوص مارها بودم. همچنین آموزش هایی کهپدرم بهمن دادهبود، باعث شد از مار ترس نداشتهباشم؛ تا جایی کهبهیاد دارم، خیلی مشتاق بودم زودتر این رکورد را بزنم و بههمهنشان بدهم کهیک دختر بختیاری چههنری دارد.
نه؛ خدا را شکر خیلی نگاهمثبت و خوبی داشتهاند؛ خیلی کنجکاو هستند در مورد این خزندهاطلاعات داشتهباشند. میتوان گفت بیشترین صحبت من و اطرافیانم در مورد مار است. همچنین اجتماعی بودنم باعث شدهتا با اطرافیانم بهراحتی ارتباط برقرار کنم. شاید برای همین است کهبسیاری از دوستانم عاشق حرفهمن هم شدهاند.
بله؛ همان طور کهگفتم بهخاطر علاقهام بهطبیعت، حیوانات و بهخصوص مارها نسبت بهاعضای خانوادهام بیشتر علاقهنشان دادم. البتههیچ گاهپدرم ما را مجبور بهورود در این کار نکرد، برای همین از بین ٦ فرزند، تنها ٣ فرزند بهاین کار علاقهنشان دادند و وارد آن شدند.
اگر بارها و بارها بهگذشتهبرگردم، نهتنها ارتباط با مارها را ادامهمیدهم، بلکهدر مورد حیوانات دیگر هم مطالعهمیکنم و با آنها عجین میشوم.
بهنظر من هر چیزی در خلق و خوی انسان تأثیر میگذارد. این خود انسان است کهتأثیرات را کم یا زیاد میکند. من فکر میکنم، علت نترس بودنم، ارتباط با مارها بوده. برای همین نسبت بهاطرافیان و دوستانم، دل و جرأت بیشتری دارم.
مار حیوانی وحشی است و رام نمی شود. مار دوست و دشمن نمی شناسد، هر لحظهممکن است کسی را بزند. بههمین جهت مسلما نمی تواند برای خود صاحب داشتهباشد.
بله؛ انگشت پدرم بهخاطر گزش مار قطع شد. مار افعی هم یک بار چشمش را نیش زد. حتی مار کبرا یک بار خودم را در نمایشگاهکوهسنگی مشهد نیش زد. خدا را شکر با تجربهپدر و بههمراهداشتن پاتن (پادزهر) جان سالم بهدر بردم.
بدترین زخمی کهخوردم، چند سال پیش بود؛ وقتی کهمار کبرا لبم را در حین نمایش نیش زد؛ ولی خب جان سالم بهدر بردم. اما این اتفاق هم بهخاطر سهل انگاری یکی از تماشاچیان بود؛ زیرا پدرم قبل از نمایش اعلام کرد با دوربین فلش نزنید، چون چشم های مار بهنور فلش حساس است، اما تماشاگران بدون توجهبهاین موضوع در حین عکسبرداری فلش زدند. فلش دوربین باعث شد مار اذیت شود و مرا نیش بزند.
بله؛ چون خویی وحشی دارد. برای همین دوست و دشمن نمی شناسد؛ این طبع همهحیوانات وحشی است.
نمی شود گفت ترس از مارها وجود ندارند. مار یک حیوان وحشی است، هر لحظهامکان دارد کسی را نیش بزند. من و خانوادهام تجربهزندگی با مار را داشتیم؛ برای همین شناختمان در مورد خزندگان نسبت بهعامهمردم بیشتر است. بیش از ١٥ سال است کهبا مارها زندگی میکنم. انواع مارهای سمی، غیرسمی یا نیمهسمی را میشناسم. شاید همین شناخت و تجربهچندین و چند سالهاست کهباعث شدهما از مارها نترسیم و بهآنها علاقهمند شویم.
مار چون خوی وحشی گری دارد، دوست و دشمن را نمی شناسد. بنابراین نمی تواند انسان ها را تشخیص دهد. چشمان مار مشبکی شکل میبیند (مات). اجسام زندهای را کهاز خود گرما دارند، محرک قرمز رنگ میبیند و اجسام بی جان را زرد رنگ میبیند. این یک توصیف مستند از دید مار است؛ اما بهطور کلی انسان را مثل بقیهموجودات حس میکند.
مارها هم مثل همهحیوانات و حتی مثل خود انسان از این کهمورد اذیت و آزار قرار بگیرند یا کسی بهحریمشان وارد شود، عصبانی میشوند. مارها را هرگز اذیت نکنید؛ زیرا در این صورت خود را بهلبهپرتگاهمرگ نزدیک میکنید، بهگونهای کهخودتان باعث تحریک مارها میشوید و بهناگاهگزیدهمیشوید.
شاید بتوان اولین دلیل نیش زدن مار را دفاع از خود دانست. البتهعوامل دیگری نیز در آن تأثیرگذارند، مانند زمانی کهمیخواهند شکار کنند و شکار خود را از پا بیندازند.
همان طور کهگفتم، مار برای دفاع از خودش و شکار، نیش میزند. در توضیح بهتر است بگویم در دو حالت نیش میزند؛ اگر از جانب موجود زندهمورد آزار قرار بگیرد و اگر گرسنهباشد.
من فکر میکنم مارها بهشرایط عادت میکنند ولی با انسان دوست نمی شوند، چون دوست و دشمن نمی شناسند.
ما، مارهای خطرناکی در سطح جهان داریم کههنوز پادزهر برای آنها ساختهنشدهاست. از سمی ترین مارهای ایران کهجزو سمی ترین مارهای دنیاست (مار افعی دُم عنکبوتی) کهزیستگاهآن در استان ایلام است و هنوز برای این مار پادزهری ساختهنشدهو مار سمی استان چهارمحال وبختیاری (افعی کوهرنگ). این مار را پدرم شناسایی کرد و بهثبت رساند. خانوادهافعی ها و کبرا ها از خانوادهسمی ترین مارها هستند، اما نشانههای مارهای سمی این است:سَر مثلثی شکل دارند، مَردُمک چشمشان عمودی، بهشکل عدد ١ است و بهروی پهلو حرکت میکنند. اندامشان هم بهانتهای دم کهمیرسد، باریک میشود.
بله، پدرم با سرم سازی رازی کشور در ارتباط است و از سم مارها برای ساختن پادزهر مُلیوالان و پُلی و الان استفادهمیکنند.
استان چهارمحال وبختیاری، استانی سردسیر و کوهستانی است. اگر بخواهیم کلی بگوییم، مردم روستاهای استان ما بهدلیل آب و هوا و منطقهکوهستانی نسبت بهجاهای دیگر از نظر چابکی و زرنگی برتر هستند، اما این کهبا حیوانات زندگی کنند، آن هم سمی و خطرناک، نه! چنین چیزی وجود ندارد. البتهمردمی هستند کهدام دارند و بهخاطر شغل شان با دام ها در ارتباط هستند، ولی ارتباط با حیوانات خطرناک و سمی یک امر عادی نیست و مثل مردم دیگر شهر کهاز این حیوانات میترسند، آنها هم ترس دارند.
خب، ما همیشهاحتیاط میکنیم تا این اتفاق نیفتد، اما زمانی کهحواسمان بهمارهای دیگری است، یک مار بهصورت ناگهانی حملهمیکند. ولی تابهحال در خواب پیش نیامده.
نمی توان گفت مار نداریم، چون مار داریم اما در نمایشگاهنگهداری میشوند. البتهمدت زمانی هست کهمن از اجرای نمایش با مارها خداحافظی کردم. گاهی اوقات بهنمایشگاهمیروم و با مارها بازی میکنم. علاقهمن بهمارها از بین نرفتهاست.
ما، مار داریم و از آنها دوری نکردهایم. من فقط از اجرای نمایش با مار خداحافظی کردم، ولی همچنان مطالعهو پژوهش درمورد خزندگان را ادامهمیدهم.
با بالارفتن سنم دیگر صلاح نمی دانستم کهدر نمایش با مار ها حضور داشتهباشم اما مطالعهدر زمینهخزندگان و مارها را همچنان ادامهمیدهم. بهامید این کهدر زمینهعلمی بتوانم افتخارات بیشتری کسب کنم.
معمولا مردم برایشان خیلی عجیب است و پیش آمدهکهساعت ها سوال بپرسند. سوالات مختلفی در مورد این حرفهو خزندگان. مردم کنجکاوند و اطلاعات میخواهند. خوشبختانهمردم لطف زیادی دارند و خیلی مشتاق دیدن دختر رکورددار هستند.
فکر نمی کنم کسی بتواند رکورد مرا بشکند. اگر میتوانستند تابهحال رکوردم را شکستهبودند.
در سن ١١سالگی بههمراهبرادر ٦سالهام، ١٢ساعت در آکواریوم با ٣٠ نوع مار سمی زندگی کردیم. پدرم فردی باتجربهاست. زمانی هم کهما در آکواریوم بودیم، حضور داشت و اگر اتفاقی میافتاد، زود دست بهکار میشد. البتهباید در نظر داشت کهما مدت ها آموزش دیدهبودیم و چون من از برادرم بزرگتر بودم، محیط داخل آکواریوم را کنترل میکردم؛ با برادرم صحبت میکردم و از تجربهاولین رکوردم برایش میگفتم یا از خواص و زیبایی های مارها کهچهموجودات خواستنی هستند. از این طریق بهبرادرم آرامش میدادم و با مارها بازی میکردیم تا مارها احساس نکنند از آنها ترسیدهایم، چون ٥٠ درصد مارگزیدگی از ترس اتفاق میافتد.
بله. من از کودکی عاشق طبیعت، حیوانات و بهخصوص مارها بودهو هستم. من از روی علاقهوارد این کار شدم. هیچ اجباری در کار نبود. شاید باورش برای بسیاری سخت باشد ولی از طریق همین طبیعت و حیوانات، بهخصوص مارها بود کهبهعظمت خلقت خدا پِی بردم. وقتی میدیدم مارها چقدر زیبا نقاشی شدهاند و بهخواص آنها پی میبردم یا وقتی میدیدم سم مار، جان انسان را میگیرید و همان سم میتواند جان انسان را نجات دهد، ایمان قلبی آوردم بهکسی کهخالق چنین زیبایی هاست. من واقعا لذت میبرم، چون خلقت خدا واقعا زیباست. بهنظرم مارها یکی از زیباترین خلقت های خداوند هستند.
ما در نمایشگاه، انواع مارها، سوسمارها، تمساح ها و خزندگان دیگر را هم داریم. من با آنها در ارتباط هستم و بهآنها آب و غذا میدهم. اگر بخواهم میتوانم ارتباط صمیمانهتری با آنها برقرار کنم ولی ترجیح میدهم بیشتر با مارها عجین باشم.
چند سالی هست کهمشابهاین کار را انجام میدهیم. مارهای کمیاب را در محیطی مناسب و مشابهبا محیط زندگی شان در کنار هم میگذاریم و آنها جفت گیری میکنند. از این طریق مار تولیدمثل میکند. همین امر باعث پرورش و افزایش مار شدهاست. خوشبختانهدر این زمینهتوانستهایم موفقیت های بسیاری بهدست بیاوریم. ازجملهزایمان ٢٠قلو مار بوآ. زایمان مار چیز عجیبی نیست، اما این کهمار در شرایط آکواریومی زایمان کند، عجیب است، اما در نمایشگاهما این اتفاق افتاد. از دیگر اتفاقات مهیج دیگر، تخم گذاری شاهمار مرجانی و بهدنیا آمدن بچههایش بود، زیرا این مار در شرایط محیطی جنگل هم کم پیش میآید بچههایش سالم بهدنیا بیایند ولی در نمایشگاه١٠ بچهسالم از تخم بیرون آمدند.
بستگی بهشرایط آن زمان دارد.
مادرم بهپدرم و تجربهچندین سالهاش اعتماد داشت. همچنین از علاقهام نسبت بهمارها باخبر بود. بههمین خاطر نهتنها ممانعت نمی کرد، بلکهمرا در این راهنیز تشویق میکرد و همیشهدعای خیر مادرانهاش بدرقهراهم بوده. برای همین باید تشکر ویژهکنم از پدر خوبم بهخاطر زحمت ها و کمک های همیشگی اش، همچنین مادرم کهبهترین یاور و دوست من در زندگی بودهو هست و علاقهو ذوق مرا درک کرد.