
باران کوثری فرزند جهانگیر کوثری و رخشان بنی اعتماد جزو کسانی بود کهاز سینما وارد تئاتر شد و خیلی زود توانایی خودش را بهعنوان بازیگر تئاتر نشان داد.
در این گفت وگو باران کوثری از تجربههای بازیگری اش در سینما و تئاتر و البتهحواشی همیشگی صحبت کردهاست؛ بازیگری کهبهگفتهخودش هیچ دورهبازیگری را نگذراندهاست.
باران کوثری جزو هنرمندانی است کهتوانست خودش را از زیر سایهنام های بزرگ بیرون بکشد و بهعنوان یک شخصیت مستقل معرفی کند. خیلی سخت بود؟ چون حتی همین اواخر هم چنین اظهارنظرهایی گفتهشد.
من حرفم این است کهاصلا بگویند! من از اول برخوردم با این ماجرا این طور بودهکهبله! من جزو معدود کسانی هستم کهپدرو مادرم در این رشتهبودند و در هر مصاحبهای و روی هر صحنهای کهجایزهگرفتم خودم دوبارهاین را یادآوری و تاکید کردم کهافتخار زندگی من این است کهزیر سایهاین دو اسم زندگی میکنم! چرا باید خودم، خودم را از زیر این سایهبیرون بیاورم.
نه! زیر سایهبودن کهبد نیست. اما بحث این است کهکیفیت کار خود شما معرف شماست. هیچ وقت این سختی را حس کردید؟! صادقانه!
بله! میگویم کجا! اینکهمرا دیرتر جدی گرفتند. در حالی کهمعتقدم بهلحاظ کیفی خیلی دور از بقیهنبودم. شاید بهتر نبودم. مثلا در بیست ویکی، دوسالگی کیفیت بازی ام خیلی دور از بقیهنبود اما من دیرتر جدی گرفتهشدم. حتی بعد از آنکهبرای خون بازی و روز سوم جایزهگرفتم. مشکلی کهاتفاقا من در تئاتر کمتر داشتم.
در حالی کهشما از سینما وارد تئاتر شدید!
برای اینکهدر این روند خودم توانستم خودم را بشناسانم. خیلی ها بودند کهاز دانشگاهپدر و مادرم مرا ندیدهبودند. خیلی ها برخورد نزدیک نداشتند. خیلی از تئاتری های جوان تر بودند کهمن باعث آشنایی شان با خانوادهام بودم. برای همین در تئاتر من از اول جدی تر گرفتهمیشدم.
اما این سختی! بله! من این سختی را حس کردم. بههمین دلیلی کهگفتم. اما واقعیت این است کهسختی بهچشمم نیامد. برای آنکهنکات مثبت و با ارزش و بی نظیر داشتن چنین خانوادهای برایم خیلی بیشتر بود.
شاید اگر بخواهیم صادق باشیم یکی از چیزهایی کهکمک کرد تا شما بهقول خودتان جدی گرفتهشوید حضور شما در تئاتر بود. بهاین معنا کهتئاتر بی رحم تر از سینماست. سینما میتواند دست کم در کوتاهمدت حتی ناتوانی را هم بهنوعی مخفی کند. اما در تئاتر این گونهنیست...
امیدوارم و ضمن اینکهبهخودم هم کمک کرد. نهاینکههدف مهم تر من سینما باشد کهمثلا بیایم از تئاتر برداشت کنم برای سینما. تئاتر برای من تبدیل بهیک نیاز شدهاست. در 10 سال اخیر حداقل من سالی یک تئاتر کار کردهام!
چرا چنین نیازی را حس میکنید؟
نیاز بهاین معنا کهتجربهای است کههیچ جای دیگر بهدست نمی آید. مثل خود بازیگری. خیلی تجربهنابی است. من تجربهروی صحنهرفتن را با هیچ چیز دیگری نمی توانم مقایسهکنم. نمی توانم بگویم اگر مثلا چنان فیلمی بازی کنم مثل تجربهای میشود کهروی صحنهلذتش را میبرم.
برای همین حداقل سالی یک تئاتر کار میکنم. خیلی خیلی معتقدم کهبهبازیگری من در سینما کمک کردهاست. بهقول شما چهبهدید تماشاگر نسبت بهمن، چهبهبازی خودم.
جدا از این لذت بخش بودن، برای شما در تجربهسینما و تئاتر کدام روی کدام تاثیر میگذارد؟
نمی توانم بگویم. بعضی فیلم ها لذت شان از بعضی تئاترها بیشتر است و بالعکس. نظر کلی نمی توانم دربارهاین بدهم کهکدام تجربهرا بیشتر ترجیح میدهم واقعا هر دو...
این محافظهکاری است؟!
نهاصلا! آن تئاترهایی کهلذت شان را با هیچ چیز عوض نمی کنم شاید برخی شان شرایط خاصی داشتند کهتعداد کمی آنها را دیدهباشند. نه! حرف محافظهکارانهای نیست! برای این نمی گویم کهنخواهم جواب بدهم. بعضی تئاترها بهآدم نمی چسبد.
مثل بعضی فیلم ها ولی تجربهبازی کردن جلوی حسن معجونی در نمایش «در میان ابرها» را تقریبا میتوانم بگویم با کمتر فیلمی عوض میکنم. هنوز کهبعد از 10 سال آن تئاتر را اجرا میکنیم بهاندازهروز اول از بازی کردن در آن نمایش و بازی مقابل حسن معجونی لذت میبرم.
در حال حاضر مقولهبازیگری در کشور ما بهنوعی مسالهشدهاست. تئاترها دارند ستارهمحور میشوند. کهبخشی از آن هم طبیعی است. با تزریق پول و خصوصی شدن چنین روندی غیرمعمول هم نیست...
کجای دنیا این طور نیست؟! مگر در برادوی هر فصل ستارگان سینما در تئاتر حضور ندارند؟! حرفم با آنهایی است کهچنین نقدی دارند.
اما از طرف دیگر موضوعی کهبهنوعی در حال پنهان شدن است، خود بازیگری است. اینکهکیفیت بازی بازیگران ما در چهحد است. برخی تعریف و تمجید میکنند و برخی دیگر هم بهشدت منتقد هستند و هنوز بازیگران قدیمی را ترجیح میدهند. شما چهفکر میکنید؟
یکی اینکهاصولا در سینمای هیچ جای جهان این طور نیست کهحتما نقشی کهبازیگر بازی میکند زمین تا آسمان با نقش قبلی متفاوت باشد. این واقعا فرصتی برای هر بازیگر است. بازیگران درجهیک در جهان از آن استفادهمیکنند.
در ایران هم همین طور. یک عدههم استفادهنمی کنند. نکتهبعد اینکهمن اصلا بهاین اعتقاد ندارم کهتئاتر ما ستارهمحور شده. برای اینکهبازیگران جوانی دارند تئاتر کار میکنند. کارشان درجهیک است و اتفاقا کارشان بیشتر از تئاترهایی فروش میکند کهمثلا از ستارهها استفادهمیکنند.
منظور البتهستارههای سینماست وگرنهستارگان خود تئاتر هم هستند...
اینکهاشکالی ندارد! بله! حسن معجونی گیشهدارد و آدم ها بهخاطر او میآیند تئاتر میبینند. بهخاطر سعید چنگیزیان و الهام کردا آدم ها تئاتر میبینند. ستارهاسکندری و پانتهآ بهرام را در تئاتر همانقدر پیگیری میکنند کهدر سینما و تلویزیون. طبیعی است کههر کس دلش بخواهد با بهترین های هر حرفهای کار کند. حتی در مورد بازیگران سینما هم همین است.
همان طور کهدرهای سینما روی بازیگران تئاتر باز است، بازیگران سینما هم حق دارند اگر پیشنهاد خوب تئاتری دارند بیایند و بازی کنند. اگر جواب نداد دیگر این کار را نخواهند کرد. اگر هم خوب بود بهنظرم هر بازیگری حق دارد در همهعرصهها فعالیت کند.
بهنظرم این بی انصافی است کهما محدود کنیم. کسی جای کسی را نگرفتهاست. هر کارگردانی حق انتخاب دارد. نقش های متفاوت یک فرصت است. من خودم از آن بازیگرانی هستم کهحتی بهقیمت بد بازی کردن ترجیح میدهم متفاوت بازی کنم. نهاینکهبدانم بد میشود و بازی کنم...
ریسک میکنید...
بله! ریسک میکنم. میگویم من این را بازی میکنم و نمی دانم روی پردهچهمیشود. مثلا در مورد فیلم «کوچهبی نام»من نمی دانستم روی پردهچهخواهد شد؟ در تک تک پلان ها همهتنم میلرزید و واقعا اگر اعتماد بهنفسی کهعمو فرهاد اصلانی بهمن میداد، نبود و اعتمادی کههاتف علیمردانی داشت، نبود شاید این ریسک را نمی پذیرفتم.
پس چرا خیلی از بازیگران ما در نقش های تکراری ظاهر میشوند؟ یا بهقول شما ریسک نمی کنند؟
بله! بهاین اعتقاد دارم کهچهنویسندهها، چهکارگردان ها و چهتهیهکنندهها ترجیح میدهند بازیگر را در شکلی کهنمرهقبولی میگیرد و در یک مرحلهاستانداردی از بازی، نگهدارند. این طوری ما این بازیگرها را محافظهکار تربیت میکنیم تا در همان نقش بمانند.
بازیگرهایی کهبهنظرم استعدادهای عجیب و غریبی هستند. بازی های فوق العادهای از آنها دیدهایم. اما مدام با تشویق ها در همان مرحلهنگهشان میداریم و مدام بهاین تکرار، نمرهقبولی میدهیم. کاری میکنیم در همان شاکله، خودشان را حفظ کنند.
شما بهعنوان یک هنرمند هموارهموضع اجتماعی خودتان را اعلام کردهاید. بهشکل خانوادگی! بعد از ممنوع الکاری ها و آمدن دولت تدبیر و امید، شما بهاین امید رسیدهاید کهتغییرات روند مثبتی دارند؟ چهدر سینما و چهدر تئاتر...
من کلا آدم امیدواری هستم.
خب این خیلی کلی است! بهطورخاص منظورم بود!
خب، همان طور کهگفتم من کلا آدم امیدواری هستم. نسبت بهاین دو سال هم من بدبین نیستم. درست است کهخیلی از مطالبات من مثل خیلی از جوان ها ماندهاست، چیزهایی کهالان مستقیم از آقای روحانی خواستهمیشود، مثلا در دانشگاهها. چهچیزهایی کهما غیرمستقیم در رای دادن مان بهایشان، خواستیم.
مثل چهمطالباتی؟!
نمی توانم بگویم (می خندد) . طبیعی است چاهویلی کهدر اقتصاد و بعد هم در فرهنگ ما در آن هشت سال کندهشد حالا حالا ماندهتا پر شود! طبیعی است کههنوز «عصبانی نیستم» اکران نشده، طبیعی است کههنوز کسانی و جاهایی کههیچ ارتباطی با حوزهفرهنگ و هنر ندارند اجازهدخالت و تصمیم گیری مستقیم در این مورد را دارند.
بههر حال بهنظرم اینها تاثیراتی است کهاز آن هشت سال ماندهو زمان میبرد تا حل شود. اما من ناامید نیستم. نمی توانم بگویم کاملا راضی هستم. نمی توانم بگویم رضایت کامل دارم.
نمرهقبولی بهدولت میدهید؟!
آرهواقعا! نمرهقبولی میدهم ولی فقط قبولی! 12، 13 میدهم. بهنظرم هنوز کار داریم. نباید یادمان برود. چیزی کهمن ازش میترسم همین است. اینکهبا گرفتن یکسری از خواستههای مان بقیهمطالبات مان را از یاد ببریم.
چرا همیشهعدهای با شما موضع دارند؟!
یک عدهبهنظرشان من لوسم! من فضولم! بهنظرشان ادا در میآورم و همهاینها. من ابایی ندارم. حتی ترسی ندارم. برای اینکهمن خودم هستم. من بهغایت خودم هستم. حتی اگر حرف هایی میزنم کهممکن است برایم هزینهداشتهباشد فقط بهاین دلیل است کهفکر میکنم در یکسری شرایط وظیفهما است کهخودمان باشیم و وظیفهما است کهپنهان نکنیم. خودمان را پشت این پنهان نکنیم کهما هنرمندیم و حرف ما هنر ما است. یعنی ما هیچ کاری نمی کنیم جز کار هنری.
بهنظرم این پنهان شدن پشت موقعیت هنری و شهرت مان است برای اینکههزینهای نپردازیم. من از این نمی ترسم. بلهمن میدانم چهکسانی ممکن است از من خوش شان نیاید. عدهای اعتقادی مرا دوست ندارند، عدهای هم اتفاقا معتقدند بههنرمندانی کهکمتر حرف میزنند. بهنظرم در ناخودآگاهشان معتقدند بههنرمندانی کهبیش از من خودشان را جدا از مردم میدانند.
ممکن است برخی این حرفی را کهمیخواهم بزنم دوست نداشتهباشند:بهنظر من بازیگری یک شغل است. مثل نجاری. همان طور کهیک نفر نجار است من بازیگرم. همین! نهبیشتر! من شهرتی دارم کهمردم بهم دادهاند و این یک وقت هایی هزینهدارد و من باید هزینهاش را بپردازم.
اما تبعات این شغل یعنی بازیگری با تبعات همان شغل نجاری کهگفتید خیلی متفاوت است. هم خوب و هم بد...
من اصلا از اینکهآدم ها نظرشان را بگویند و مرا مورد هجمهقرار بدهند نمی ترسم. همهعمرم هم در معرض این بودهام بازهم خواهم بود. فکر میکنم ما بهعنوان یکسری آدم شناختهشدهو مشهور، این نخستین هزینهای است کهمیپردازیم. تو وقتی مشهوری خودت را در معرض قضاوت قرار میدهی.
حالا قضاوت ها ناعادلانهاست، حالا دیگر این قضاوت ها از یک جایی بهجاهای دیگری میرسد کهاصلا ربطی ندارد، انگ هایی بهتو زدهمیشود خب اینها میتواند دل مرا بشکند یا نشکند و چون دل مرا میشکند آن وقت من نهاینستاگرام دارم، نهفیسبوک.
ترجیح میدهم خودم را کمتر در معرض قضاوت بگذارم. ترجیح میدهم با گذاشتن یک عکس مجبور نباشم هزارتا کامنت بخوانم کهمیدانم برخی از آنها عادلانهنخواهد بود و روی من تاثیر بگذارد.
یعنی شهرت شما را بهسمت نوعی انزوا برده؟ دست کم عدم حضور در شبکههای مجازی!
اصلا انزوا نیست! من اصلا آدم منزوی نیستم. من با مترو سر اجرا میآیم. اتفاقا اصلا این طور نیست. اما جایی کهمن بهخاطر یک عکس- اصلا هم نقدی ندارم، نقد نیست یک انتخاب است- خودم را در معرض این قرار میدهم کهآدم ها هر چهدل شان میخواهد بگویند، من خودم را آنجا نمی گذارم. ممکن است مردم مرا در فروشگاهببینند و هزار جور هم مرا نقد کنند.
اصلا و اصلا اینها مرا ناراحت نمی کند. من در معرض قضاوت مردم هستم. همانقدر کهکامنت بد میگیرم کامنت خوب هم میگیرم. مگر نمی گیرم! همان لحظهکه10 نفر حرف هایی میزنند کهممکن است دل مرا بشکند همان لحظههم 10 نفر دیگر ممکن است حرف هایی بزنند کهمن پر از انرژی شوم. این خاصیت شهرت است. مگر غیر از این است؟!
کلا زیاد جایزهگرفتید بهنسبت یک بازیگر جوان! یک سنت کلیشهای یا شاید هم جملهکلیشهای هست که«این جایزهوظیفهمرا سنگین تر میکند». در جایزهای کهمدتی پیش در جشن منتقدین خانهسینما گرفتید و حضور هم نداشتید همین را گفتید!
نه! گفتم این جایزهخاص!
چهفرقی میکند؟!
من کلا راجع بهجایزههایم این را نمی گویم. مثلا حتی وقتی سیمرغ هم گرفتم نگفتم. برای اینکه«وظیفهام را سنگین تر میکند... » برای خودتان بله! سنگین تر میکند.
مثلا میگویید من پارسال در دید بودم آدم ها بازی از من دیدند کهتوسط داورها تایید شده، پس مجبورم کمی مواظب باشم بازی بدی نکنم. اما اینکهمن حالا کهجایزهگرفتهام از امسال تصمیم میگیرم این کار را نکنم یا این کار را بکنم، این طور نیست.
چون معنی اش این است کهپس روند قبلی من اشتباهبوده. من روندی برای خودم تعریف کردم و وسطش یک سیمرغ هم بهم دادند کهتشویق خیلی بزرگی است و دروغ هم نمی گویم کهچقدر سیمرغ پارسال بهم چسبید! خیلی زیاد!
بیشتر از اولی؟!
آره!
چرا؟!
خیلی نقش ریسکی بود! نقش من در فیلم «کوچهبی نام» خیلی ریسکی بود. یکی هم اینکهتازهدوبارهبعد از مدتی کار نکردن برگشتهبودم و این مثل تشویقی بود کهخیلی بهش احتیاج داشتم.
برای آنکهدر آن دو سالی کهکار کردم و بعد از دو سالی کهکار نکردم خیلی زحمت کشیدهبودم واقعا خیلی خودم را کشتم کهبرگردم بهجایی کهبودم و این در سینما خیلی کار سختی است.
من بهاین معتقدم کهآدم روندی برای خودش تعریف کردهو اینها تشویق هایی است در همان مسیر. مثل یک دوندهماراتن کهوقتی تشویق میشود انرژی بیشتر میگیرد ولی مسیر کهعوض نمی شود.
مسیر درست را داشتید میرفتید. برای همین در همان مسیر حرکت میکنم. هیچ وقت بهاین فکر نکردم کهحالا کهتشویق شدم باید تصمیمات دیگری بگیرم. همان تصمیم هاست فقط با انرژی بیشتری چون تشویق شدم.
خیلی از بازیگرهای برجستهما در حوزههای دیگری هم کار میکنند یا مطالعهدارند. شما چطور؟ منظور سوال کلیشهای و همان جواب کلیشهای نیست!
خب بلهولی اینقدر کلیشهشدهکهباور کردنی نیست. بلهمن هم کتاب میخوانم هم فیلم میبینم ولی اگر میخواهید بدانید چیزی کهخیلی بهمن کمک کردهاست، معاشرت با مردم است. من خیلی معاشرت میکنم! دوستان زیادی در زندگی دارم کهطبیعتا خیلی های شان هم سینمایی هستند. اما منظورم از معاشرت با مردم این است کهمن دوروبرم را خیلی خوب میبینم.
خب فکر میکنید هنرمندی کههم شهرت دارد و هم پول خوبی در میآورد- کهخیلی وقت ها حقش هم هست- چطور میتواند با مردم پیوند داشتهباشد؟ یعنی تبلور این ارتباط با مردم چگونهمیتواند باشد؟
این را من نباید بگویم، مردم باید بگویند.
خب خود شما بهعنوان یک هنرمند چطور این کار را میکنید؟!
آهان! من این کار را میکنم. من اعتقادم این است کهشغل من بازیگری است. بلهشغل هیجان انگیزی است. تجربهخیلی خیلی بی نظیری است برای کسی کهبلد باشد از تجربهاش لذت ببرد. چون بهنظرم خیلی ها از بازیگری لذت نمی برند. آنهایی کهبلدند لذت بازیگری را ببرند باید خدا را شکر کنند شغلی دارند کهدوستش دارند. سختی های خودش را هم دارد اما واقعیت این است شغل ما شغل لذت بخشی است.
واقعیتش من بهخودم میگویم این شغل تو است. تو کهشرایط ویژهای نداری. مثلا گاهی آدم میگوید باید بهخودم افتخار کنم چون هزینهای برای این مردم دادهام. اما بهعنوان بازیگر فکر میکنم تا وقتی کهبهچشم شغلی بهآن نگاهکنم – کهاز آن لذت میبرم و زندگی ام را بهخاطرش میدهم اما شغلم است- آن وقت من شرایط ویژهای برای خودم قائل نیستم.
برای آنکهشهرت و شرایط مالی سینما میتواند شما را بردارد ببرد جایی کهاز همهجدا باشید و یادتان برود بقیهچطور دارند زندگی میکنند. مخصوص ایران هم نیست در همهجای دنیا همین طور است.
و راهحل شما برای اینکهاینقدر از مردم دور نشوید چیست؟!
راهحل های من این است کهمن سعی میکنم با آدم ها در ارتباط باشم. منظورم دوستانم نیستند. منظورم آدم های در خیابان است. کسانی کهشغل های دیگری دارند. حتی سعی میکنم شغل شان را تجربهکنم. سعی میکنم کنارشان باشم. جاهایی کهممکن است خیلی هم باب میل من نباشد. سعی میکنم دست کم از نظر بصری از این آدم ها دور نباشم. سعی میکنم ببینم شان.
شما در رشتهبازیگری تحصیل کردید؟!
نه! من علوم اجتماعی خواندم!
و دورهبازیگری گذراندید؟!
نخیر!
یعنی مثلا کلاس فن بیان هم نرفتید؟!
نه! ولی در ورک شاپ های زیادی شرکت کردم.
خب این خیلی مهم است. سینما را فاکتور میگیرم. اما بودن در تئاتر بدون گذراندن دورهخاص واقعا چالش جدی است! البتهنهاینکههمهکسانی کهکار میکنند یا حتی دورهدیدهاند اتفاق خاصی برای شان افتادهاما بههر حال مهم است...
گفتم کهدر ورک شاپ های زیادی بهخصوص مربوط بهتئاتر شرکت کردهام. تئاتر از نوجوانی دغدغهخیلی جدی من بود. من شانس خیلی بزرگی کهداشتم این بود کهتئاترهایی کار کردم کهواقعا تئاترهای خوبی بودند.
با گروههای خیلی حرفهای درجهیک. مثلا محمد یعقوبی، محمد رضایی راد کهکار کردن با هرکدام شان یک مدرسهتئاتر است. من در تئاتر خیلی خوش شانس بودم. من نهمیگویم خیلی بازیگر خوبی هستم، نهمیگویم بازیگر بدی هستم.
من بازیگر زحمتکشی هستم. من در تئاتر تا جایی کهمیشدهاز همهاینها آموختهام. تمرین هایم را با جان و دل انجام دادهام و قدر این را دانستهام کهدارم با گروههایی کار میکنم کهحرفهای هستند.
من جلوی حسن معجونی و ستارهاسکندری و سعید چنگیزیان و... بازی کردهام و بازی میکنم. سعی کردهام قدر اینها را بدانم. از تک تک لحظات تمرینم تا جایی کهمیشدهاستفادهکردهام.
خیلی ها میگویند از تئاتر باید وارد سینما شد...
ببینید یکسری تمرین های اصولی در تئاتر هست مثل ایست، بیان، یا تمرین های فیزیکالی کهبدن را آمادهتر میکند. اینها طبیعتا تمرین های پایهای است کهاگر بلد باشید و وارد سینما شوید بهتر است ولی همهجای دنیا بازیگر سینما هم این تمرین ها را انجام میدهد.
اشکال ما این است کهبرای سینما این تمرین ها را انجام نمی دهیم. برای سینما فکر نمی کنیم صدای مان مهم است. برای اینکهوضع سینما طوری است که20 سال میتوانیم ستارهسینما باشیم در حالی کهصدای مان گوشخراش است! وقتی هیچ اجباری برای رعایت این چیزها وجود ندارد، راهحلش هم این میشود کهتئاتر کار کنید تا مجبور باشید اینها را یاد بگیرد بعد بروید سینما !
با خانم بنی اعتماد خیلی تجربهخوبی داشتید...
خیلی!
قصد ندارید دوبارهبا هم کار کنید؟!
من دارم همهسعی ام را میکنم کهکار کنند. حالا نمی دانم با من یا فرد دیگر. اما دارم سعی میکنم یک فیلم جدید شروع کنند. از صمیم قلب امیدوارم کهدر آن فیلم هم بازی کنم اگر هم نهدستیار یا یهشکلی دیگری کنارشان باشم.
اینکهبخش بزرگی از فیلم هایی کهبازی کردید فیلم های اجتماعی هستند یک انتخاب است یا اتفاق؟
نه! یک انتخاب است و خوشحالم کهکسانی مثل رضا درمیشیان بهمن پیشنهاد کار میدهند. اینها انتخاب صددرصد است.
بهنظر شما امروز تعهد هنری یا تعهد یک هنرمند را چگونهباید تعریف کرد؟
بهسختی! (می خندد) بهنظرم در انتخاب های مان این اتفاق میافتد. انتخاب های ما و حمایت ما بهعنوان بازیگر مخصوصا- نهمن- بلکهبازیگرانی کهممکن است در گیشهتاثیرگذار باشند، حمایت شان از جنس فیلم هایی کهمیدانیم ممکن است کمتر مورد حمایت سرمایهگذارها قرار بگیرند خیلی نقش مهمی برای بازیگران است. اینکهمن صرفا از فیلمی حمایت نکنم کهمیدانم خوب میفروشد چهمن باشم چهنباشم.
حالا با من 100 میلیون هم بیشتر میفروشد و من این فیلم را بازی کنم. نهاینکهاین بد است بلکهمیگویم فقط نباید این باشد. از فیلم اولی های مستقلی کهکمتر شرایط سخت دارند حمایت کنیم. از فیلم هایی حمایت کنیم کهمیدانیم ممکن است با حضور ما سرمایهگذار پیدا کنند. بهنظرم آن طور کهدولت قبل کمر بهنابودی بخش خصوصی بستهبود، حالاحالاها طول میکشد تا بتواند بلند شود.
برای همین بهنظرم شاید ما با تخفیف دادن بهفیلم هایی کهمیدانیم ممکن است حضور ما کمکی بهشان کند و با حمایت از آنها بتوانیم نقش مان را ایفا کنیم.
الان پس از بازگشایی خانهسینما و باقی داستان ها از وضعیت کنونی راضی هستید؟!
راضی که... هم بلههم نه، نمی توان منکر اتفاقات مثبت دو سال اخیر شد ولی ما هنوز مطالباتی داریم. هنوز ماندهاست. من قدردان دولت فعلی هستم برای آنکهمیدانم دارند تلاش شان را میکنند تا خرابهای را کهبهلحاظ فرهنگی و اقتصادی تحویل گرفتهبودند، بهجایی برسانند.
در این شکی نیست ولی ما هم با گرفتن یکسری از خواستههای مان بقیهخواستههای مان را نباید فراموش کنیم وظیفهما بهعنوان یک شهروند هم حتی همین است کهمدام بهدولت یادآوری کنیم چهخواستههایی داشتیم.
سال 92 رای دادید؟
بله!
برای انتخابات مجلس هم رای میدهید؟!
بله! صد در صد! بهنظرم مجلس خیلی مهم است. این رای خیلی مهم است. سال 92 هم من شب آخر تصمیم گرفتم رای بدهم. یک سرخوردگی داشتم کهنمی خواستم رای بدهم اما نظرم عوض شد.
می خواهم چندتا اسم نام ببرم! حسن معجونی!
وای! یکی از تاثیرگذارترین آدم ها در زندگی حرفهای من بوده.
جهانگیر کوثری.
احساساتی اش نکنید! من دو الگو در زندگی دارم کهچطور زندگی کنم! یکی از آنها جهانگیر کوثری است.
و دیگری؟!
رخشان بنی اعتماد!
علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی.
من یک خستهنباشید بهشان میگویم! این کاری است کهاز دستم بر میآید.
امسال در جشنوارههستید؟!
بله! در فیلم های لانتوری و هفت ماهگی.
سیمرغ میگیرید؟!
خوشحالم کهبا این کارگردان ها کار کردم و خوشحالم کهرضا (درمیشیان) در جشنوارهفیلم دارد.