
اولین زن ایرانی کهمجوز شرکت حمل و نقل بین المللی دریافت کردهاست. اولین زن ایرانی کهپس از انقلاب گواهی نامهرانندگی پایهیک گرفتهاست. عضو هیئت رییسهاتاق بازرگانی تهران. رئیس هیئت مدیرهکانون زنان بازرگان ایران. مدیر نمونهبهانتخاب سازمان پایانههای کل کشور. پیش کسوت نمونهبهانتخاب وزارت راهو ترابری. استاد دانشگاه. کارآفرین برتر جهان اسلام بهانتخاب بانک توسعهاسلامی. عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی.
همان قدر کهسایت ها و نشریات گوناگون از عکس و مصاحبهو خبر دربارهسیدهفاطمهمقیمی پر هستند، اتاقش را هم لوح های تقدیر و مدارک مختلف پر کردهاند. تقدیرنامهها بهترتیب جلوی پنجرهبزرگ اتاقش، در طبقههفتم اتاق بازرگانی، چیدهشدهاند. هوای تهران، بعد از یک روز بارش برف زمستانی، تمیز است و دورنمای شهر از پشت لوح ها پیداست. همان طور کهمقیمی بهتلفن های پشت سر هم خود پاسخ میدهد، لوح ها را از نظر میگذرانم. لحنش صریح و آمرانهاست. گاهی با کارمندانش شوخی مختصری میکند اما زود جدی میشود.
چند بار تاکید کردهکهحوصلهسوال های تکراری ندارد، و طوری برخورد میکند کهانگار هیچ سوال تازهای هم نمی شود از او کرد. میپرسم:«چرا ترکیب زن و کامیون این قدر برای رسانهها جذاب است؟» یک لحظهسرش را بالا میآورد:«می خواهی مصاحبهات را این طوری شروع کنی؟» لبخند میزنم و میگویم:«بله». مکثی میکند و مصاحبهبا یکی از قدرتمندترین زنان ایران شروع میشود.
با همان تعجبی کههنوز در صورتش ماندهمیگوید:«شاید چون کارهای سنگین برای خانم ها در همهجای دنیا سخت بودهو اینجا هم مثل جاهای دیگر است. اما غریب بودن قضیهبهاین دلیل است که، بهصورت سنتی، رانندگی کامیون و ماشین سنگین برای زنان بعید و دور از ذهن بهنظر میرسد.» بعد از او، زنان دیگری هم گواهی نامهپایهیک گرفتهاند اما هیچ یک از آنها در شرکت مقیمی، کهیکی از بزرگ ترین شرکت های حمل و نقل بین المللی است، کار نمی کنند.
وقتی برای مصاحبهتماس گرفتم مقیمی تاکید کرد کهرانندهکامیون نیست. برای او، یاد گرفتن رانندگی بیشتر راهگشاهکار بودهاست:«کار عجیب تر من این بود کهاولین زنی بودم کهتوانستم مجوز تاسیس و مدیرعاملی یک شرکت حمل و نقل را بگیرم. دو سال طول کشید کهاین مجوز را بهمن بدهند. 35 سال پیش پذیرفتن و باور کردن این موضوع کهاصلا زن میتواند این کار را بکند خودش مسئلهبود.»
سال 1358، مقیمی بیست و یک سالهپس از تحصیل در رشتهراهو ساختمان بهایران بازگشت و امیدوار بود کهبتواند در رشتهخودش کار کند. اما اوضاع بازار کار او را بهسمت مترجمی در یک شرکت کشاند. تازهبعد از شروع کار فهمید کهآنجا شرکت حمل و نقل است. کارش در آن شرکت زیاد طول نکشید اما همان مدت کوتاهکافی بود کهبهاین کار علاقهمند شود. در سال 1363 شرکت خودش را ثبت کرد و از یک اتاق در دفتر کار شوهرش شروع کرد. رانندههایی کهاو را میشناختند بهاین دفتر کوچک سرازیر شدند. شرکت او امروز یکی از بزرگ ترین شرکت های حوزهحمل و نقل است.
حرفهحمل و نقل و رانندگی ماشین های سنگین نهتنها شغلی مردانهمحسوب میشود بلکهخانوادگی هم هست. پدر و مادر مقیمی، کههر دو معلم هستند، از تصمیم او برای انتخاب این حرفهجا خوردند:«وقتی دیدند میخواهم وارد چنین حوزهای شوم کمی تامل کردند. با دید فرهنگی آنها، حضور یک دختر در کار آزاد، آن هم چنین نوع کار آزادی، عجیب و غریب بود.» برای زن جوانی کهتصمیم گرفتهبود خلاف همهدستورالعمل ها و انتظارات عمل کند کسی فرش قرمز نینداختهبود:«هر بار کهبهمن میگفتند نمی شود، مصمم تر میشدم، باید میشد.»
آنچهدیگران کار سخت و خشن میدانند برای مقیمی «دوست داشتنی» است:«وقتی آدم کاری را دوست دارد همهمشکلات مربوط بهآن برایش آسان میشود. برخلاف اینکههمهفکر میکنند رانندهها ممکن است آدم های خشن یا دور از نزاکتی باشند، بهنظر من، برخوردشان با خانم ها خیلی مثبت تر است. مسئلهمهم این است کهخانم ها صبر و حوصلهزیادی دارند و روش های برخوردشان متفاوت است. وقتی رانندهام سفر میرفت و یکی دو ماهاز خانوادهاش دور بود من بهراحتی میتوانستم با خانوادهاو ارتباط داشتهباشم. اگر مرد بودم، همسر رانندهنمی توانست با من حرف بزند یا کمبودهایی را کهدر غیاب شوهرش در زندگی اش داشت بهمن بگوید. پس زن بودن من نکات مثبت مضاعفی هم داشت.»
علاوهبر مدریت شرکت، مقیمی 13 سال ریاست بخش رسیدگی بهشکایات و حل اختلاف انجمن شرکت های حمل و نقل بین المللی را نیز بهعهدهداشتهاست. در کشوری کهزنان بر مسند قضا نمی نشینند مقیمی در یکی از پرتنش ترین محیط ها مشغول بهقضاوت بوده:«یک بار بستهای بهدستم رسید و با ترس و لرز بازش کردم. یک شمشیر صنایع دستی بود کهشبیهذوالفقار حضرت علی (ع) ساختهشدهبود. در بستهنوشتهبودند:هیچ کس با عدل تو نمی توانست بهپروندهمن رسیدگی کند. بههمین دلیل این شمشیر را کهنشان عدل علی است بهتو تقدیم میکنم.»
«باور داشتن بهاینکهدارو بدون وابستگی یا نظر و الفتی بهیک فرد خاص میتواند وارد موضوعی شود خیلی مهم است. من اصلا نگاهم این نبود کهبا زنان نرمش داشتهباشم. هر دو طرف میتوانستند ادعایشان را با مدارک و اسناد ثابت کنند و کسی برندهبود کهادلهکافی برای ادعایش داشت.» بهنظر مقیمی، گرچهزن ها در دادگستری قاضی نیستند اما بسیاری از آنها در دعواهای خانوادگی نقش داور را ایفا میکنند.
مقیمی انگار نهاز دعوا و تنش میترسد و نهاز خشونت حاکم بر این فضاها. بارها بهخاطر رانندههایش دادگاهرفتهو درگیر مشکلات آنها شدهاست:«وقتی رانندهدر یک مسیر کار میکند تمام اتفاق هایی کهبرایش میافتد بهعهدهمدیرعامل است. رانندهاگر قاچاق ببرد، تخلف کند، بار کم بیاید، بار دیر برسد یا آسیب ببیند، همهبهعهدهمدیرعامل است. خیلی وقت ها تا مرحلهای رفتهام کهگفتهاند ساعت و انگشترت را بگذار و برو داخل بازداشتگاه. اما همیشهلحظهآخر ضامنی پیدا شده. چون همهاین اتفاقات در شهرستان میافتاد سند تهران مرا قبول نمی کردند.»
بدون اینکهخطوط چهرهاش تغییر کند، ادامهمیدهد:«از این اتفاق ها زیاد افتادهاست؛ رانندهام پشت فرمان سکتهکرده، ماشین توی درهافتاده، خود رانندهداغان شدهو بار از بین رفتهاست. از آن طرف، خانوادهاش نگران بودهاند و نمی شدهبهآنها خبر داد، و در چنین شرایطی من رسیدهام بالای سر راننده. موردی بود کهتانکر منفجر شدهو رانندهسوختهبود. رانندهای داشتم کهدر مسیر روسیهبهعلت سردی هوا بخاری پریموس را داخل اتاق کامیون روشن کردهو دچار گازگرفتگی شدهبود. رانندهای داشتم کهدر چچن سرش را بریدهبودند...»
سختی رسیدگی بهچنین موارد دلخراشی بهکنار، یک لحظهتصور میکنم کهدر جادهای دورافتادهزنی از ماشین پیادهشود و در برابر مردم محلی و پلیس و تیم امداد، خودش را مدیرعامل شرکت حمل و نقل معرفی کند. از برخوردهای مردم با او در چنین شرایطی میپرسم:«خارج از ایران راحت تر میپذیرفتند. داخل ایران هم اصلا مهم نبود کهآنها بپذیرند، مهم این بود کهمن بهکارم باور داشتم و میتوانستم خودم را بهآنها بقبولانم. اگر در کارت اعتماد بهنفس داشتهباشی و جلو بروی، میبینی کهجامعهاطرافت هم قبولت میکند. البتهنهاینکهمدام خطا کنی و با خفت جلو بروی. آدم باید آن قدر خودش را قوی کند کهوقتی وارد ماجرایی میشود بتواند کار مثبتی ارائهبدهد...»
هنوز جملهاش تمام نشدهکهسراغ تلفن میرود. دو بار منشی اش نامههایی برای امضا آوردهو چند بار هم زنگ تلفنش مصاحبهرا قطع کردهاست. روی میزش نامههایی منظم چیدهشدهاند و منتظر تصمیم گیری اند. جلویش دفتر کوچکی کهکارهای روزانهاش را در آن مینویسد نیمهباز ماندهاست. در تمام دهدقیقهای کهدر اتاقش بودهام هم زمان درگیر چند کار بودهو هرازچندگاهی هم پرسیدهکهاز سوال هایم چقدر باقی ماندهاست. گوشی تلفن را کهمیگذارد، میگویم:«در این سال ها هیچ وقت خستهشدهاید؟» با بی تفاوتی میگوید:«نه، چرا باید خستهبشوم؟...» تماس تلفنی دیگری حرفش را قطع میکند.
کنجکاو میشوم کهبدانم روز کاری اش کِی شروع میشود:«روز کاری برای من معنی ندارد. من 24 ساعت کاری را میتوانم توصیف کنم. امروز یک ربع بهسهصبح از خواب بیدار شدم، چون خیلی کار داشتم. اول کهبیدار میشوم از کار خانهشروع میکنم. اگر شب وقت گذاشتهو غذا پختهباشم کههیچ، وگرنهصبح زود آشپزی میکنم.» میپرسم کهخودش غذا میپزد:«طبیعتا. من مادرم.، همسرم، و بعد بیرون کار میکنم. وقتی از خانهبیرون میآیم هم دفاتر کاری مختلفی دارم. شرکت من اینجا نیست. کار در اتاق بازرگانی مسئولیت اجتماعی ام است.
من عضو هیئت نمایندگان و عضو هیئت رئیسههستم. بنابراین مجبورم بخش زیادی از وقتم را اینجا بگذرانم. علاوهبر این، کمیسیون ها هم هست. صبح یک گروهفنلاندی آمدهبودند کهبا آنها قرار داشتم. کار اداری روزانههست. امروز ساعت سههمایش فساد اداری است کههمههماهنگی ها و مدیریتش را خودم انجام دادهام. هیچ روز من مثل روز قبل نیست. پنج شنبهها هم در دانشگاهآزاد کارآفرینی و مقررات تجاری و صادرات و واردات تدریس میکنم.» دفتر یادداشتش را کهریز کارهای روزانهاش در آن نوشتهشده، جلویم باز میکند و ورق میزند:«معمولا شب ها یک و دو میخوابم و پنج صبح بیدار میشوم.»
با این همهمشغلهچطور از عهدهمادری برآمدهاست؟ میگوید:«خُوب زندگی روال خودش را دارد. اگر این طور باشد، آدم نهباید ازدواج کند، نهبچهدار شود، نهتحصیل کند. من رشتهام مهندسی عمران بود ولی در چند سال اخیر کارشناسی مدیریت بازرگانی خواندم. دو تا کارشناسی ارشد گرفتم؛ یک ام بی ای و یک بازرگانی. برای دکترا دی بی ام گرفتم. همین طور دارم ادامهمیدهم و هیچ کدام مانعی برای زندگی عادی ام نیست.»
وقتی از مشکلات مادران جوان میگویم، بلافاصلهجواب میدهد:«برنامهریزی، عزیزم! اگر در کارتان برنامهریزی داشتهباشید، قطعا میتوانید همهکار بکنید. من اعتقاد ندارم کهباید روی یک کار تمرکز کنم و آن را تا آخر پیش ببرم و بعد بروم مرحلهبعدی. مگر شما وقتی نفس میکشید، غذا نمی خورید، وقتی غذا میخورید، چشمتان کار نمی کند؟ من عادت کردهام چند کارهباشم. همین الان کهبا شما حرف میزدم، چیزی مینوشتم، موبایلم را جواب میدادم و بهکارهایم میرسیدم. هیچ وقت نمی نشینم جلویتان و نیم ساعت فقط با شما حرف بزنم. وقتی کارهایم را با هم انجام میدهم شاید بتوانم سهبرابر فرد عادی کار کنم. خیلی از این چیزها با تمرین بهوجود میآید.»
از دوران بارداری اش در میان این همهمشغلهمیپرسم:«من از پشت میز کارم رفتم بیمارستان. بچهام 13 روزهبود کهآوردمش دفتر. کنار میزم یک تخت چرخ دار داشتم. تا موقعی کهمیتوانستم نگهش دارم کنار خودم بود. وقتی راهافتاد برایش پرستار گرفتم تا وقتی کهحرف زد و بعد بردمش مهد کودک.»
وقتی از رابطهاش با زنان دیگر میپرسم بلافاصلهبهکانون زنان بازرگان اشارهمیکند. توضیح میدهم کهمنظورم روابط شخصی اش است:«من خیلی رفت و آمدهای دورهای ندارم. بخش زیادی از زمانم صرف کار میشود و بسیاری از دوستانم هم دوستان کاری اند؛ پس خیلی با هم تشابهداریم. در فامیل دیگر خانم مقیمی نیستم... چرا، شاید هم هستم.» دربارهرابطهبا همسرش میپرسم:«فکر میکنید رابطهخوبی نداریم؟» میخواهم توضیح دهم کهمنظورم همراهی همسرش با اوست، اما حرف نیمهتمام میماند:«این رابطهآن قدر خوب هست کهمیتوانم بهراحتی بیرون کار کنم و برای کارهایم زمان بندی کنم. همسرم با من همسو و همراهاست تا بتوانم مسئولیت های اجتماعی ام را انجام دهم.
بهدیر رفتن و زود آمدنم ایرادی نمی گیرد. در هفتهگذشتهدو شب ساعت سهو خُردهای بهخانهرفتم، آن هم برای اینکهرفتهبودم سراغ کارتن خواب ها. باران هم میآمد.» دربارهکارهای خیریهای کهانجام میدهد، میپرسم:«این کار را دوست دارم. همهچیز کهاقتصادی نیست. اگر کانالم در تلگرام را دنبال کنید، آنجا مرتب پیغام و عکس میگذارم.»
علاوهبر همهاینها، در سیاست هم فعال است. در آستانهانتخابات مجلس، بحث هایی در مورد سهمیهزنان مطرح شدهاست. نظرش را در این بارهمیپرسم:«من 30 درصد سهمیهزنان را در مجلس حداقلی میدانم، نهحداکثری. درصد حداکثری بهقابلیت های خانم ها بستگی دارد. اعتقاد دارم اگر قانونی دربارهزنان در حال تصویب است، اگر خود زنان کهذی نفع هستند در مجلس حضور نداشتهباشند، قانون خوب نوشتهنمی شود. بنابراین نیاز است کهزنان حضور داشتهباشند، اظهارنظر کنند و تاثیرگذار باشند.»
می گوید در دورههای قبلی مجلس حقوق زنان درست در نظر گرفتهنشدهو خیلی از قوانینی کهبرای زنان نوشتهشدهدرست و حمایتی نبوده، مثل کاهش ساعات کاری و افزایش مرخص زایمان:«این قوانین باعث حذف شدن زنان از حوزهکار و فعالیت اجتماعی شدهاست. کارفرمایی کهمیداند در طول دوران کاری باید بهکارمندان زن دو تا سهدفعهمرخصی زایمان شش ماهبدهد بهطور طبیعی رغبتی بهاستخدام زنان ندارد. این یعنی خارج کردن نیروهای زن از بازار کار.»
از او میپرسم کهدر صورت راهیافتن زنان تاثیرگذار بخش های اقتصادی بهمجلس چقدر میتوان بهحمایتشان از حقوق زنان امید بست. پاسخ میدهد:«نمی شود جنسیت را نادیدهبگیرید. هرچقدر هم بخواهیم فراجنسیتی حرف بزنیم، بهدلیل بی مهری ای کهبهنقش آفرینی اقتصادی زنان در جامعهشده، قطعا این گروهمسئلهزنان را مطرح میکنند. وقتی 60 درصد دانشجویان ما دختر هستند، یعنی 60 درصد مدیران آیندهجامعهباید زن باشند. قرار نیست این دخترها تحصیلات دانشگاهی کنند، بعد همهبروند خانهنشین بشوند و فقط همسرداری و بچهداری کنند. قاعدتا وارد بازار کسب و کار میشوند و باید قدرت حرف زدن و مشارکت داشتهباشند.
بنابراین، اگر قوانین بهنفع زنان نیست، نباید بهضررشان هم باشد. اگر زنانی مثل من وارد مجلس شوند باید بستر را برای رشد صددرصدی جامعهآمادهکنند، نهرشد پنجاهدرصدی کهشامل مردان است. بههر صورت، من هم نگاهزنانهدارم و هم نگاهکسی را که35 سال کار اقتصادی کردهاست. بهنظر من، مجلس نیاز دارد افرادی کهدرگیر کار اقتصادی هستند در مشاورهبرای تصمیم گیری و تصویب قانون حضور داشتهباشند. کسی کهخودش اصطلاحا دست بهآچار نباشد و جنبههای فنی و حرفهای تولید و صنایع را نداند چطور ممکن است در جزییات قوانین اظهارنظر کند؟»
با آنکهمقیمی یکی از بانفوذترین فعالان اقتصادی زن در ایران است و 35 سال سابقهفعالیت اقتصادی دارد، اما در همایشی کهبهتازگی برای پیشکسوتان اتاق بازرگانی برگزار شد نام او از قلم افتاد. در اتاقی کهمردان تمام صندلی هایش را اشغال کردهبودند اعتراض مقیمی با یک شوخی قدیمی پاسخ دادهشد:«خانم کهسنشان بهپیش کسوتی نمی رسد». این ماجرا را قبلا همکاران مقیمی برایم تعریف کردهبودند. پیش از آنکهدربارهدلخوری اش بپرسم، تلفن اتاقش دوبارهزنگ میخورد. منشی اش وارد میشود و مصاحبهبا یکی از قدرتمندترین زنان ایران، با بدرقهای کوتاهو یک مشت پسته ای کهدر جیبم میریزد، بهپایان میرسد!