
گروهی دزد غارتگر بر سر کوهی، در کمینگاهی بهسر میبردند و سر راهغافلهها را گرفتهو بهقتل و غارت میپرداختند و موجب ناامنی شدهبودند. مردم از آنها ترس داشتند و نیروهای ارتش شاهنیز نمی توانستند بر آنها دست یابند، زیرا در پناهگاهی استوار در قلهکوهی بلند کمین کردهبودند، و کسی را جرأت رفتن بهآنجا نبود.
فرماندهان اندیشمند کشور، برای مشورت بهگرد هم نشستند و دربارهدستیابی بر آن دزدان گردنهبهمشورت پرداختند و گفتند:هر چهزودتر باید از گروهدزدان جلوگیری گردد و گر نهآنها پایدارتر شدهو دیگر نمی توان در مقابلشان مقاومت کرد.
درختی کهاکنون گرفتهاست پای بهنیروی مردی برآید ز جای
و گر همچنان روزگاری هلی بهگردونش از بیخ بر نگسلی
سر چشمهشاید گرفتن بهبیل چو پر شد نشاید گذشتن بهپیل
سرانجام چنین تصمیم گرفتند کهیک نفر از نگهبانان با جاسوسی بهجستجوی دزدان بپردازد و اخبار آنها را گزارش کند و هر گاهآنان از کمینگاهخود بیرون آمدند، همان گروهی از دلاورمردان جنگ دیدهو جنگ آزمودهرا بهسراغ آنها بفرستند... همین طرح اجرا شد، گروهدزدان شبانگاهاز کمینگاهخود خارج شدند، جستجوگر، بیرون رفتن آنها را گزارش داد، دلاورمردان ورزیدهبیدرنگ خود را تا نزدیک کمینگاهدزدان کهشکافی در کنار قلهکوهبود رساندند و در آنجا خود را مخفی نمودند و بهانتظار دزدان آمادهشدند، طولی نکشید کهگروهی از دزدان بهکمینگاهخود باز گشتند و آنچهرا غارت کردهبودند بر زمین نهادند، لباس رو و اسلحههای خود را در آوردند و در کناری گذاشتند، بهقدری خستهو کوفتهشدهبودند کهخواب آنها را فرا گرفت، همین کهمقداری از شب گذشت و هوا کاملا تاریک گردید:
قرص خورشید در سیاهی شد یونس اندر دهان ماهی شد
دلاورمردان از کمین بر جهیدند و خود را بهآن دزدان از همهجا بی خبر رساندهو دست یکایک آنها را بر شانهخود بستند و صبح همهآنها را دست بستهنزد شاهآوردند. شاهاشارهکرد کههمهرا اعدام کنید.
اتفاقا در میان آن دزدان، جوانی نورسیدهو تازهبهدوان رسیدهوجود داشت، یکی از وزیران شاه، تخت شاهرا بوسید و بهوساطت پرداخت و گفت:(این پسر هنوز از باغ زندگی گلی نچیدهو از بهار جوانی بهرهای نبرده، کرم و بزرگواری فرما و بر من منت بگذار و این جوان را آزاد کن.)
شاهاز این پیشنهاد خشمگین شد و سخن آن وزیر را نپذیرفت و گفت:
پرتو نیکان نگیرد هر کهبنیادش بد است تربیت نااهل را چون گردکان برگنبد است
بهتر این است کهنسل این دزدان قطع و ریشهکن شود و همهآنها را نابود کردند، چرا کهشعلهآتش را فرو نشاندن ولی پارهآتش رخشندهرا نگهداشتن و مار افعی را کشتن و بچهاو را نگهداشتن از خرد بهدور است و هرگز خردمندان چنین نمی کنند:
ابر اگر آب زندگی بارد هرگز از شاخ بید بر نخوری
با فرومایهروزگار مبر کز نی بوریا شکر نخوری
وزیر، سخن شاهرا خواهناخواهپسندید و آفرین گفت و عرض کرد:رای شاهعین حقیقت است، چرا کههمنشینی با آن دزدان، روح و روان این جوان را دگرگون کردهو همانند آنها نمودهاست. ولی، امید آن را دارم کهاگر او مدتی با نیکان همنشین گردد، تحت تأثیر تربیت ایشان قرار میگیرد و دارای خوی خردمندان شود، زیرا او هنوز نوجوان است و روح ظلم و تجاوز در نهاد او ریشهندواندهاست و در حدیث هم آمده:
کل مولود یولد علی الفطرة فابواهیهودانهاو ینصرانهاو یمجسانه.
هر فرزندی بر اساس فطرت پاک زادهمیشود، ولی پدر و مادر او، او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی میسازند.
پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد
گروهی از درباریان نیز سخن وزیر را تأکید کردند و در مورد آن جوان شفاعت نمودند. ناچار شاهآن جوان را آزاد کرد و گفت:(بخشیدم اگر چهمصلحت ندیدم)
دانی کهچهگفت زال با رستم گرد دشمن نتوان حقیر و بیچارهشمرد
دیدیم بسی، کهآب سرچشمهخرد چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد
کوتاهسخن آنکه:آن نوجوان را با ناز و نعمت بزرگ کردند و استادان تربیت را برای او گماشتند و آداب زندگی و شیوهگفتگو و خدمت شاهان را بهاو آموختند، بهطوری کهبهنظر همه، مورد پسند گردید. وزیر نزد شاهاز وصف آن جوان میگفت و اظهار میکرد کهدست تربیت عاقلان در او اثر کردهو خوی زشت او را عوض نمودهاست، ولی شاهسخن وزیر را نپذیرفت و در حالی کهلبخند بر چهرهداشت گفت:
عاقبت گرگ زادهگرگ شود گرچهبا آدمی بزرگ شود
حدود دو سال از این ماجرا گذشت. گروهی از اوباش و افراد فرومایهبا آن جوان رابطهبرقرار کردند و با او محرمانهعهد و پیمان بستند کهدر فرصت مناسب، وزیر و دو پسرش را بکشد. او نیز در فرصت مناسب (با کمال ناجوانمردی) وزیر و دو پسرش را کشت و مال فراوانی برداشت و خود را بهکمینگاهدزدان در شکاف بالای کوهرسانید و بهجای پدر نشست.
شاهبا شنیدن این خبر، انگشت حیرت بهدندان گزید و گفت:
شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی؟ ناکس بهتربیت نشود ای حکیم کس
باران کهدر لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لالهروید و در شورهزار خس
زمین شورهسنبل بر نیاورد در او تخم و عمل ضایع مگردان
نکویی با بدان کردن چنان است کهبد کردن بجای نیکمردان