
تنها ترین شهر جهان جایی است کهمردمانش در آن از انزوا و تنهایی رنج میبرند تا جایی کهرفیق اجارهمیکنند . درصد کسانی کهتنها زندگی میکنند، افزایش چشمگیری داشتهاست همین مسالهدلیل افزایش تنهاترین شهرها و احساس تنهایی مردم شدهاست .
افزایش تکنولوژی موب تنهاتر شدن مردم شد و آنها را بهانزوا کشاند. هنری میلر، نویسندۀ سرشناس آمریکایی، دربارۀ زندگی در نیویورک نوشت:«در نیویورک همیشهاحساس تنهایی کردهام؛ تنهاییِ حیوانی درون قفس» مشکل میلر نداشتنِ دوست یا عدم جذابیت نبود؛ او پنج بار ازدواج کردهبود اما خودش را در زادگاهش یک بیگانهمیدید. نیویورک جایی است کهبی شمار انسان برای جست وجوی شهرت، کار، عشق و حتی خودشان بهآن میروند. آیا میتوان از سخنان میلر بهاین نتیجهرسید کهاین شهر تنهاترین شهر دنیاست یا اینکهممکن است خودِ این انسان، و نهاین مکان، سرچشمۀ نارضایتی میلر باشد؟ اگر اینطور باشد، تنهاترین شهر کجاست؟
گاردین — هنری میلر پس از حدود یک دهزندگی در پاریس، هنگامی کهبهنیویورک بازگشت، دربارۀ آن مدت نوشت:«نیویورک سرزندگی زیادی دارد کهاگر جلوی خودتان را نگیرید، شما را از بی قراری دیوانهمیکند.» میتوان انتظار داشت کهاین رمان نویسِ متولد بروکلین از بازگشتش خوش حال باشد؛ اما مشکلی وجود داشت.
«در نیویورک همیشهاحساس تنهایی کردهام؛ تنهاییِ حیوانی درون قفس. این باعث پیدایشِ جُرم، سکس، نوشیدنی های الکلی و دیوانگی های دیگر میشود.» مشکل میلر نداشتنِ دوست یا عدم جذابیت نبود؛ او پنج بار ازدواج کردهبود اما خودش را یک بیگانهمیدید؛ «همیشهو همیشهمردی خندهدار و روحی تنها». اینجا شهرِ زادگاهش بود کهاین تب تنهایی را برایش بهارمغان آورد.
نیویورک جایی است کهبی شمار انسان برای جست وجوی شهرت، کار، عشق و حتی خودشان بهآن میروند. آیا میتوان از سخنان میلر بهاین نتیجهرسید کهاین شهر تنهاترین شهر دنیاست یا اینکهممکن است خودِ این انسان، و نهاین مکان، سرچشمۀ نارضایتی میلر باشد؟ اگر اینطور باشد، تنهاترین شهر کجاست؟
زندگی شهری پرتنش تر از زندگی روستایی است؛ اما اینکهتنهاتر است یا نه، موضوع بحث جامعهشناسان است. گزارشی از اِیج یو.کی در سال 2016 خاطرنشان کرد کهمیزان تنهایی در شهرها بیشتر است؛ اما چیزی کهاین تنهایی را بهوجود میآورَد، شگفت آور است. همان گزارش دریافت کهجنسیت و تحصیلات تأثیری در این رابطهندارند؛ بهجز کسانی کهبالاترین سطح تحصیلات را دارند کهمعمولاً تنهاترند. درآمد خانوادهو نگهداری از حیوانات خانوادگی نیز تأثیر خیلی اندکی دارند.
پس چهچیز بر تنهایی تأثیر میگذارد و نقش آن در شهر چگونهاست؟ اندازۀ خانوار تأثیری معکوس بر احساستان دارد:هرچهخانوادهکوچک تر باشد، منجر بهتنهایی بیشتری میشود. همچنین افرادی کهصاحب خانهای هستند یا خانهای اجارهمیکنند، از کسانی کهوام مسکن میگیرند، تنهاترند. شاید علت این مسئلهاین باشد کهشهرهایی کهاجارهنشینانِ زیادی دارند، ناپایدارترند و بطور بالقوهتعهد اجتماعی کمتری دارند؛ مانند لندن کهپیش بینی میشود تا سال 2025، شصت درصد از ساکنان آن اجارهنشین باشند. شاخص اجارهنشینی در نیویورک، لوس آنجلس و سن فرانسیسکو چیزی حدود 55درصد است. غالبِ ساکنان شهرهای آلمان هم اجارهنشین هستند؛ علتِ این رویۀ بلندمدت را اجارههای کم و سیاست های مربوط بهخانهسازی دانستهاند. چنین روندی میتواند بر تعهد اهالی محلهها تأثیر بگذارد.
یک چیز قطعی است:درصد کسانی کهتنها زندگی میکنند، افزایش چشمگیری داشتهاست. در امریکا، 27درصد از افراد تنها زندگی میکنند؛ درحالی کهاین رقم در سال 1920 فقط 5درصد بود. در نیویورک سیتی حدود یک سوم افراد تنها زندگی میکنند. مشابهاین وضعیت در کانادا و حتی بهطور شدیدتر در اروپا هم وجود دارد. در استکهلم 58 درصد از افراد تنها زندگی میکنند. این رقم بیشترین میزان در اروپا بهشمار میآید. در بسیاری از شهرها این اوضاع قرار نیست تغییر کند. ادارۀ آمار استرالیا تخمین زدهکهتا سال 2025 بهتعداد کسانی کهتنها زندگی میکنند، یک میلیون وسیصدهزار نفر افزودهخواهد شد. این یعنی افزایشی حدوداً شصت درصدی کهمیتواند باعث شلوغی شهرهای بزرگ شود و بر دسترسی بهمسکن با قیمت مناسب تأثیر بگذارد.
اما فرضی کهدر این ارقام پنهان است، این است کهزندگیِ یک نفرهموجب تنهایی میشود. اریک کلیننبرگِ جامعهشناس و نویسندۀ کتاب تنهاشدن، معتقد است کهاین دو پدیدهرا معمولاً بهاشتباههمراهیکدیگر میدانند. او در سال 2012 مینویسد:«درواقع شواهد چندانی وجود ندارد کهنشان دهد افزایش زندگیِ یک نفرهباعث تنهاشدن ما میشود.» «پژوهش ها نشان میدهد کهکمیت تعاملات اجتماعی، بهترین پیش بینی کنندۀ تنهایی نیست؛ بلکهکیفیت آن ها مهم است. مهم نیست کهما تنها زندگی میکنیم یا نه؛ بلکهمسئلهاین است کهاحساس تنهایی میکنیم یا نه.»
سال خوردگان جمعیتی هستند کهبیش از همهاظهار تنهایی میکنند؛ درحالی کهمعمولاً تنها زندگی نمی کنند. در استکهلم، 35درصدِ افراد بالای 75 سال، احساس تنهایی میکنند؛ درحالی کهاین رقم در بریستول 10 الی 15درصد است. بههمین خاطر است کهمیگویند:«بریستول:جایی فوق العادهبرای پیر شدن.» افراد مسن در شهرها بیشتر در معرض تنهایی هستند؛ بهخصوص اگر فقیر باشند، مشکلات جسمی و ذهنی داشتهباشند یا در مناطق محروم زندگی کنند.
مطابق با کمپین پایان دادن بهتنهایی، 7درصد از افراد مسن در انگلیس تنها هستند؛ درحالی کهتامس شارف، پژوهشگرِ موضوعِ پیری، دریافت که16درصد از افراد مسن در مناطق محروم شهرهای انگلیس، «بهشدت تنها» هستند. منچستر از این لحاظ وضعیتی بدتر از لیورپول و لندن دارد و شاید بههمین خاطر باشد کهتنهایی در این شهر یکی از مسائل سلامت شهری بهحساب میآید. در سال 2003، منچستر طرح «تکریم سال خوردگان» را ایجاد کرد تا بهتنهایی، انزوا و مسائل دیگر بپردازد. بهیکبارهدر سایر شهرها طرح های مشابهی پیدا شدند کهتصدیق میکردند، مسئلۀ تنهایی مداماً با مسائل دیگری همراهاست؛ همچون تبعیض، مسکن، خدمات درمانی و انزوا میان سالمندان و دیگر شهروندان آسیب پذیر.
اما فقط مسن ترها نیستند کهاز انزوا رنج میبرند. در استرالیا، شهرنشینان نسبت بهدو دهپیش دوستان کمتری دارند. در امریکا بهطور نگران کنندهای از میان هر پنج نفر، یک نفر از آن ها گفتند کهفقط یک دوست صمیمی دارند. یا ونکوورِ ظاهراً سادهو باصفا را در سواحل اقیانوس آرام درنظر بگیرید:جایی کهنهتنها با قدرت خرید، بلکهبا دوستی هم در چالش است؛ ونکوور اخیراً مقامِ گران ترین شهر امریکالی شمال را بهخودش اختصاص داد.
اتاق فکر بنیاد ونکوور از رهبران اجتماعات و بنیادهای خیریهخواست بزرگ ترین مشکلِ پیشِ روی ونکووری ها را شناسایی کنند. پاسخی کهآن ها دریافت کردند، این بود کهاین مشکل، بی خانمانی یا فقر نیست؛ بلکهانزواست. از میان چهارهزار نفری کهاز میان بیش از هشتاد نژاد مختلف در این نظر سنجی شرکت کردند، یک سوم شان گفتند کهیافتن دوست برایشان مشکل است. این موضوع را خودم شخصاً هنگامی کشف کردم کهزمستانی بارانی و خاکستری را برای کار در ونکوور گذراندم. در آن زمان، آخر هفتهها با سگم در استنلی پارک تنها قدم میزدم یا بهتنهایی در کافههای شلوغ مینشستم. در این شهرِ جوان و متنوع، افراد تازهوارد بیشترین مشکل را دارند:از میان کسانی کهپنج سال یا کمتر در کانادا بودند، تقریباً نیمی از آن ها، یعنی 42درصد، فقط دو دوست صمیمی داشتند.
اما کمبود رفاقت فقط گریبان گیر تازهمهاجران نیست. بسیاری از اهالی توکیو چنان مشتاق داشتنِ رفیق هستند کهآن ها را اجارهمیکنند. کریس کالین، نویسندۀ امریکایی کهمجذوبِ علاقۀ ژاپنی ها بهدرخدمت گرفتنِ صنایعی مانند «کافههای آغوش» و «گربۀ اجارهای» شدهبود، مدتی را با مرکزی خدماتی گذراند کهدوستانِ موقت اجارهمیدهد. او مینویسد:مشتریان متفاوت اند؛ بیوهها، افراد تنها و خجالتی و بالأخره«آن نوع افرادی کهفقط دوستی میخواهند تا زحمت بکشد هفت ساعت بیرون فروشگاهنایک منتظر بماند تا وقتی کفش های جدید برای فروش قرار گرفتند، یک جفت برایشان بخرد». بزرگ ترین آژانس اجارۀ دوست بهنام کلاینت پارتنرز فقط در توکیو هشت شعبهدارد.
آنسوی دریای ژاپن1، مشکل متفاوتی وجود دارد:مهاجرت در ابعاد بزرگ. چینیانِ روستایی وقتی بهشهرهای بزرگی مانند شانگهای و پکن میروند، بهطرز شدیدی دچار انزوا میشوند. تا سال 2012، 230میلیون نفر از روستائیان بهشهرها مهاجرت کردند. اکنون بیش از نیمی از جمعیت این کشور در شهرها زندگی میکنند؛ درحالی کهاین رقم در سال 1990 یک سوم بود. این افراد که«جمعیت شناور» نامیدهمیشوند، ممکن است خودشان را در خانههای بی کیفیت و شلوغ، تحت تبعیض و در خطر مشارکت اجتماعیِ کم بیابند؛ بهخصوص اگر بهکرّات نقل مکان کنند.
پژوهشگران، گزارش های چینی ها دربارۀ شبکههای اجتماعی، پیوندهای محلهای و بهحاشیهراندهشدگی را بررسی کردهو بهاین نتیجهرسیدند کهمهاجران، ارتباطات اجتماعیِ بیشتری دارند. این شاید بهآن ها کمک کند با انزوا مقابلهکنند؛ اما آن ها با تبعیض و در برخی موارد، اوضاع اسف بار زندگی روبهرو هستند:یکی از شرکت های شهرک صنعتی شنژن بیش از دویست هزار نفر را در یک خوابگاهاسکان میدهد. آنجا جایی است کهخودکشی بهصورت گستردهدر حال افزایش است. این گزارش خاطرنشان میکند که«محلۀ آن ها احتمالاً همان کارخانهباشد». اما مهاجران پکن با هم نزدیکی بیشتری داشتند. بهبیان دیگر آن ها بهتر میتوانند با اجتماعشان ارتباط برقرار کنند. این امر نشان میدهد کهمهاجران شاید بتوانند ارزش های روستایی ضروری را با خود بهجنگل تنهای شهر بیاورند.
اگر زندگی در ابرشهرهای چین گویای یک مسئلهباشد، آن مسئلهاین است کهتنهایی معمولاً بهعلت وضعیت زندگی است. این موضوع برای الیویا لینگ تعجبی ندارد. کتاب جدید او با عنوان شهر تنها شرح وقایع و محدودیت های پس از جدایی در نیویورک است. لینگ چندی پیش در گفت وگو با گلوب اند میل گفت:«مشکل ما با شهرها این است کهدورتادورمان مردم اند. در شهرها میتوانیم افرادِ ثروتمندتر و زندگی های پرجمعیت تر از زندگی خودمان را ببینیم. هم زمان، ممکن است احساس کنیم خیلی در معرض دید هستیم چون در شهر چشم های زیادی بههر فرد دوختهشدهاست. بههمین خاطر است کهتنهاییِ هر شهر، حسی متمایز و مختص بهآن شهر دارد.» اما درعین حال تنهایی معمولاً مانند هوای بد است و «از زندگی ما میگذرد».
پس آیا مردم در شانگهای یا برلین، تنهاتر از مردم استکهلم یا ونکوور هستند؟ این پرسش را بهیکی از پژوهشگران بسیار برجستۀ این حوزهواگذار میکنم:جان کاسیوپو از دانشگاهشیکاگو کهنویسندۀ کتاب انزوا در همین موضوع است. پژوهش او این ایدهرا بهچالش میکشد کهزندگی شهری ذاتاً تنهاتر از زندگی روستایی است. او همچنین بهگزینش یک شهر موردعلاقهتن نمی دهد. کاسیوپو میگوید:«سؤال جالبی را مطرح کردید. متأسفانههیچ دادهای نداریم کهبا استفادهاز آن، بهاین سؤال بپردازیم.» شاید حق با لینگ باشد کهتنهاییِ شهری زودگذر است یا شاید هم ما بتوانیم از تلاش هِنری میلر در نیویورک چیزی بیاموزیم. او در سال 1944 وسایل خود را جمع کرد و بهمنطقۀ آفتابی بیگ سور در کالیفرنیا رفت.
* این مقالهدر 7 آوریل 2016 بهعلت اصلاح نام خانوادگی شارف و برخی جزئیات پژوهش او و «طرح تکریم سال خوردگان» اصلاح شد.