در فرهنگ ما، خالکوبی کاری نادرست است و در دینمان حرام میباشد! صد ها سال است کهانسان های بسیار زیادی روی پوست خود خالکوبی میکنند کهاین کار در هر دوره، معنای خاص خود را داشتهاست.اما مسئلهاین است کهچرا آنها دوست دارند نشانههایی روی بدن خود ایجاد کنند کهتا پایان عمر همراهآنها است و قابل پاک شدن و تغییر نیست؟ آیا بهراستی خالکوبی کاری نادرست است؟
خالکوبی کاری ناپسند است؟
اولین بار کهتأمل فلسفی دربارۀ خال کوبی ها وسوسهام کرد، در زمان برگزاری کنگرۀ اخلاقیات راکی ماونتن بود:یک شب پس از شام در محوطۀ پارکینگ، یکی از شرکت کنندگان کانتیِ کنگرهبهمن گفت کهبهاعتقاد او خال کوبی احتمالاً غیراخلاقی است.
پرسیدم «چرا» و کاوشگرانهبهجغدی خیرهشدم کهروی ساق پایم خال کوبی شدهبود. او همان کسی بود کهسریال علمی تخیلی «بابلیون 5»1 را هم دوست داشت. پس احساسات زیبایی شناختیِ نامتعارفمان نباید چندان فرق میداشت. اما داشت. من بدنم را ابزاری برای هدف «نمایش تصویر جغد» کردهبودم کهتخطی از امر مطلق اخلاقی بود.
آن کانتی بالاخرهپذیرفت کهشاید فقط خال کوبی زبان (کلمات و عبارات) «واقعاً» غلط است (شاید چون بعید است زبان را صرفاً تزیینی قلمداد کنیم). یک لنگهپا، جورابم را پایین کشیدم تا آن «آتن» را کهبا حروفِ یونانی گردِ قوزک پایم خالکوبی شدهاست نشانش دهم.
چیزی نگفت، اما مطمئنم آن کانتی همان جا بی خیال من شد. عمدۀ پرسش های فلسفی دربارۀ خال کوبی ها، کهتاکنون برای خودم مطرح کردهام، از جنس همان پرسش هایی است کهزیبایی شناسان دربارۀ «هنربودن» خال کوبی و ارزش زیبایی شناختی و جنبۀ بیانی اش مطرح میکنند. ولی روشن است کهمیتوان پرسش هایی اخلاقی هم دربارۀ خال کوبی مطرح کرد، چنان کهمیتوانیم از معنا و اهمیت هستی شناختی شان نیز پرسش کنیم. این مقالهبهاین پرسش های اخیر اختصاص دارد.
موضوع این مقالهمرور ادبیات فلسفی دربارۀ خال کوبی نیست، چون چندان مطلبی در این بارهنداریم. بلکهمُروری بر بخشی از دلایل جذابیت فلسفی خال کوبی است.2 کار فلسفیِ چندانی دربارۀ خال کوبی نشدهاست، بهجز مجموعهمقالهای از وایلی بلک ول با عنوان خال کوبی میکنم، پس هستم3، کهاین مقالهبدان متکی است و در مواردی خلاف آن موضع میگیرد.
پس در این مورد، مصلحت آن است کهکمبود کارهای فلسفی را از ابتدا پذیرفتهو، با پیشنهاددادن امیدبخش ترین گزینههای پژوهش، این نقص را اصلاح کنیم. در اینجا پیمایشی مختصر از حوزههای بالقوۀ توجهفلسفی بهخال کوبی را مدنظر داریم کهبا ارائۀ قدری بافت تاریخی (گیلبرت، کاپلان، میفلین، دی ملو) تقویت شدهاست.
آنچهدر اینجا بهآن میپردازیم، ادعاها دربارۀ اهمیت اخلاقی خال کوبی و اهمیت خال کوبی ها در خودبیانگری و بیان هویت است و همچنین پرسش های موجود دربارۀ اینکهچهچیزی را بیان کردهیا بر آن دلالت دارند، چطور این کار را میکنند و این بیان را متعلق بهچهکسی میتوان دانست.
بهمنظور شفاف سازی در ابتدای کار، اجازهدهید بهتعریف ها بپردازیم. جین کاپلن تعریف روشنی از چیستی خال کوبی ارائهمیدهد:
خال کوبی یعنی سوراخ کردن پوست و وارد کردن رنگ دانههای ماندگار بهغشای میانی آن در عمق 0.25 تا 0.5 سانتی متر با استفادهاز سوزن یا سایر وسایل نوک تیز. برای وارد کردن رنگ دانه، یا ابزار را پیشاپیش بهآن آغشتهمیکنند،یا رنگ دانهرا داخل سوراخ ها میمالند... در سراسر دنیا، این روش اصلی دیدهمیشود و نسخههای محلی دارد. در نوآوری های مدرن از رنگ دانههای باثبات تر، رنگ های متنوع تر و دستگاههای برقی خال کوبی استفادهمیشود. (کاپلان، 255)
قدمت خال کوبی به3200 سال پیش از میلاد برمی گردد. در جسد مومیایی «مرد یخی» میتوان قدیمی ترین نمونههای خال کوبی را دید، هرچند نمی دانیم تزیینی بودهاند یا درمانی، چون تقریباً تک تک آن پنجاهخال کوبی روی مفصل های معیوب یا در نقاطی اند کهبهگمان برخی مخصوص طبِ فشاری اند.
خال کوبی در طیف بسیار متنوعی از فرهنگ ها و جوامع در تمام نقاط دنیا دیدهشدهو میشود. بخش عمدۀ ادبیاتِ موجود، کهفقط بهطراحی خال کوبی ها نپرداختهاند، رویههای مرسوم در اجتماع های فرهنگی مختلف را شرح دادهاند (تی اوکوتوکو، دیترولف، بنداس، هانتر، هلت). یافتن تاریخ های جامع دراین بارهدشوار است و، بهاحتمال زیاد، چند دلیل دارد:اول آنکه، خال کوبی فقط تزیینی نیست، بلکهچندین کارکرد دارد. خال کوبی ها میتوانند نمایندهیا نماد بلوغ، عضویت در گروه، وابستگی سیاسی یا خارجی بودنِ فرد باشند. مانند اردوگاههای بدنام زندانیان، از خال کوبی میتوان برای شناسایی استفادهکرد.
همچنین میتوانند حکِ دوبارۀ خال کوبی سابق یا شهادتی بر گذشتهباشند، مثلاً وقتی فرزندان یا نوادگان قربانیان هولوکاست شمارههای داغ شدهروی بدن نیاکانشان را خال کوبی میکنند (رودرون، 2012). خال کوبی میتواند کارکرد خاطرهداشتهباشد، مثلاً چهرۀ اقوامِ درگذشتهیا تاریخ فوت آن ها.4 خال کوبی میتواند نشانۀ استقامت، علامت مالکیت، داغ جرم یا مدال بلوغ باشد. میتواند برای زیبایی انجام شود:خط چشم یا خط لب ثابت ایجاد کند یا، مهم تر از آن، ظاهر فرد را پس از جراحی عادی کند، مثل وقتی کهپس از برداشتن سینه، نوک سینهرا خال کوبی میکنند (کیرنان، 2014).5 چون خال کوبی درد دارد، خال کوبی های کامل میتوانند بر استقامت فرد شهادت دهند. هرچهخال کوبیْ بزرگ تر و با جزئیات بیشتر باشد، بردباریِ صاحبش را بیشتر و چشمگیرتر نشان میدهد.
بههمین خاطر و دلایل دیگر، تجربۀ خال کوبی کردن را میتوان تزکیهگر یا دگرگون ساز دانست کهدر بخش های بعد بهآن میپردازیم. همان طور کهپیش تر اشارهشد، خال کوبی میتواند نوعی درمان پزشکی باشد. میتواند نوعی مجازات باشد، مثل فیلم «حرام زادههای لعنتی»6 از تارانتینو کهحک صلیب شکستهروی پیشانیِ مأمورانِ نازیْ اقدامی تنبیهی بود.
خال کوبی میتواند یادبود اتفاقات یا دوران های خاص رشد فرد باشد. پژوهش گستردهو معاصرِ استیون دیویز7 دربارۀ کارکردهای متعدد تزیینات، مثال های فراوانی ازاین دست را نشان میدهد، مثل وقتی کهخال کوبیْ علامت وضعیت باروری یا تأهلِ فرد است یا یادبود کشتن دشمن است. خال کوبی ها را میتوان نشان افتخار یا علامت شرم دانست. این گزینهها مانعةالجمع نیستند، چون خال کوبی میتواند در آنِ واحد چندین مورد از کارکردهای فوق را داشتهباشد. لذا ارائۀ روایتی کلی از کارکرد خال کوبی ها، اگر غیرممکن نباشد، قطعاً دشوار است.
خالکوبی کاری ناپسند است؟
1. اهمیت اخلاقی خالکوبی کردن
همان طور کهسیمون وودز در نوشتن روی بدن؛ اخلاق مدرن خال کوبی8 اشارهکردهاست، یکی از سنت های رایج در جوامع غربی در قرون نوزدهم و بیستمْ خال کوبی را تداعی گر جنایت کاری و تباهی میدید (وودز). جین کاپلان میگوید کهخال کوبی «جایگاهی مشوش و مبهم» در غرب دارد:«در فرهنگ غالب، علامت گذاریِ بدن معمولاً تنبیهی و لکۀ ننگ محسوب میشد تا اینکهنشان افتخار یا تزیین باشد.
این موضوع تاحدی بهاین دلیل است کهدراین بارهبا کمبود دانش مواجهیم، خصوصاً در مقایسهبا جوامعی کهدر آن ها خال کوبی جایگاهمحکم تری داشتهیا وجهزیبایی شناختی اش پیچیدهتر بودهاست، بهویژهپُلینزی ها9 و ژاپن.» (کاپلان، xi) بهواقع خال کوبی در کتاب مقدس بهصراحت ممنوع شدهاست (لاویان:19:28). بحث های ناظر بهاین مسئلهمیگویند کهانگیزۀ این حکمْ مشابهبسیاری دیگر از ممنوعیت های مطرح شدهدر سفرِ لاویان است:تحکیم تمایز میان بنی اسرائیل و گروههای مجاور. بااین حال، خال کوبی میتواند بر ننگ فرهنگی دلالت کند. این ننگ ممکن است در بازههای مختلف و بهدلایل متفاوت پدید آمدهباشد. اما پرسش های کاملاً فلسفی ای کهمیتوان دربارۀ خال کوبی مطرح کرد کدام اند؟ آیا نمونهای از این فرض های تحقیرآمیز اخلاقی کهذکر شد پایۀ فلسفی هم دارد؟
برخی از پرسش های اخلاقی کهمیتوان دربارۀ خال کوبی مطرح کرد، دربارۀ اینطور چیزها هم میتوانند صادق باشند:جراحی زیبایی یا سوراخ کاری بدن (پیرسینگ)، تزیین شخصی یا گاهانتخاب پیراهنی کهشعاری جنجالی رویش نوشتهاست. یعنی خال کوبی شاید بیان صریح یا استعاری احساسات یا دیدگاههایی چنان جنجالی باشد کهبا مذمت اخلاقی مواجهشود. خال کوبی را میتوان شکلی از ناقص کردن خود نیز دانست و، ازاین جهت، مضر یا مخرب قلمدادش کرد. البتهاین دو مسئلهاز هم متمایزند.
مورد اول بهنسبت سادهاست، چراکهمسئلۀ اخلاقی اش مربوط بهمحتوایی است کهخال کوبیْ آن را بازنمایی کردهاست. هدف برخی خال کوبی ها، ترساندن و هول انداختن است:تأکید بر اینکهفرد بیرون از دایرۀ متعارف است یا نشانۀ اینکهجایگاهمحترمی ندارد.10 پرسش هایی کهاین مثال ها در حیطۀ بیگانگی و اهانتِ عمدی مطرح میکنند مشابهسایر دست کاری های افراطی در بدن است:تیز کردن همۀ دندان ها یا دوشاخهکردن زبان. برخی خال کوبی ها نشانۀ وابستگی های نگران کنندۀ فرد هستند.
خال کوبیِ صلیب شکسته، بهوضوح، نشان موضعی مشکل آفرین از نظرِ سیاسی یا اخلاقی است، هرچند برخی شیفتگان خال کوبی در تلاشی احتمالاً ابلهانهسعی کردهاند جایگاهدیگری برای این نماد دست وپا کنند. (زاکر، 2014) این گونهانتقادهای اخلاقی تقریباً بههمین ترتیب شامل حال برچسب ها یا طرح های لباس هم میشود، پس این جنبۀ خال کوبی نمی تواند نکتۀ چندان جذابی داشتهباشد الا اینکهمؤلفۀ ماندگاریِ آن پیش کشیدهشود. خال کوبی نشانۀ تعهد بیشتر بهآن موضعِ مشکوک اخلاقی ای است کهبهمحتوا نسبت میدهیم. لذا میتوان خال کوبی را عصیان آمیزتر تلقی کرد. بهعلاوه، خال کوبی میتواند، فارغ از نیت صاحب یا خالق آن، معنای اخلاقی مشکل آفرین داشتهباشد.11 همان طور کهچارلز تالیافرو و مارک اُدن در بحث خود دربارۀ خال کوبی و معنای فرهنگی گفتهاند، «خال کوبی حائز بُعدی فرهنگی است کهلزوماً مشمول تفسیر شخصی نمی شود. علی رغم جزرومد دریای فرهنگ، هنجارهای فرهنگی میتوانند نحوۀ تفسیر دستهجمعی جامعهاز تصویرپردازی های مرسوم را کنترل کنند.
شاید آن تصویر ماندگار باشد، اما معنا یا تفسیر آن تصویر سیّال است.» (تالیافرو، 8) شاید فرد با خال کوبیِ صلیب شکستهبخواهد نماد رونق در بین النهرین را بهتصویر بکشد کهدر سکههای آن دوران هم دیدهمیشود، اما در دنیای فعلی، فارغ از تفسیر صاحب آن یا نیت هنرمندش، بار جنایات نازی ها روی معنای آن سوار میشود. داشتن خال کوبی ای با معنای فرهنگی گریزناپذیر و خاصْ گویا بهمثابۀ تأیید آن معناست. این ممکن است پرسش های اخلاقی دشواری را دربارۀ موضع و نگرش های اخلاقی صاحب آن مطرح کند.
وجهدوم ارزیابی اخلاقیِ خال کوبیْ گیرایی فلسفی بیشتری دارد، چون اینجاست کهاستدلال های کلاسیک کانتی بهدرد میخورند. کسی کهاجازهمیدهد جسمش وسیلۀ دستیابی بههدفی شود احتمالاً واضح ترین نمونهای است کهبحث وسیله/هدف در امر مطلق بر آن صدق میکند. اجازۀ استفادهاز پوست بهعنوان بوم نقاشیْ کاربرد بسیار رایجی است. ژانت اولمن اشارهمیکند کهاستلزاماتِ صورت بندیِ این بحث «گویا مشمول تفسیرهای دلبخواهو مختص هر شخص است:برخیْ خال کوبی و تیغ زنی را سوءاستفادهاز خود میدانند و دیگران آن را تزیینی فاخر محسوب میکنند» (اولمان، 132). همچنین برای برخی (اما نههمۀ) کانتی ها مهم است کهدیدگاهیا پیام «چهکسی» بیان میشود یا سهم هنری و مفهومیِ این بوم انسانی در آن طراحیِ حامل پیام چقدر بودهاست.
یعنی شاید میان این دو فرق باشد:اینکهفرد اجازهدهد بهخدمت انگیزۀ هنری فرد دیگری درآید یا اینکهانگیزۀ خود را بیان کند. اگر اجازهدهیم بدن هایمان صرفاً محملی برای بیان دیدگاهیا برداشت فرد دیگری شود، میتوان گفت اجازهدادهایم وسیلهای برای اهداف دیگران شویم. اگر آن برداشت یا بیانی کهبا خال کوبی منتقل میشود از آنِ خودمان باشد و نهدیگران، بیشتر جای دفاع دارد. مسئلۀ «مؤلف» جای بحث بیشتری دارد، اما حتی روزنهای در اختیار آن دستهاز کانتی هایی میگذارد کهخال کوبی را بهشیوۀ فوق الذکر محل ایراد میدانند.
جا دارد کهقدری بهزیبایی شناسی کانت بپردازیم:بهگفتۀ تام لدی، کانت در «نقد قوۀ حکم»، آنجا کهبهزیبایی های تابع و آزاد میپردازد، مستقیماً (اما نهچندان مشتاقانه) از خال کوبی حرف میزند:«اینجاست کهکانتْ گل ها، پرندگان، سخت پوستان، طراحی بهسبک یونانی، کاغذدیواری و موسیقیِ رها از کلمات را بهعنوان زیبایی های آزاد میستاید. سپس میگوید کهمفهوم کمالْ پیش فرض زیبایی انسان ها، اسب ها و ساختمان هاست و لذا آن چیزهای دیگر صرفاً تابع یا وابستهاند». (لدی، 1) همین متن از خال کوبی های قبیلۀ مائوری بهخاطر ترکیب زیبایی آزاد و تابع انتقاد میکند:«پیکر را میتوان با هر رقم انحنا و خط ظریف اما معمول آراست، چنان کهنیوزیلندی ها با خال کوبی هایشان میکنند، بهشرط آنکهپیکر انسان نباشد.» (کانت، 77) در بخش 17، پیکر انسان بهعنوان زیباییِ ایدئال توصیف میشود و گمان میشود کههر نوع آرایشِ آن با این کمالْ تداخل دارد.
پس کانت معتقد است کهاضافهکردن «انحنا و خطوط ظریف»، از آن جنس اضافاتی کهزیباییِ مثلاً یک اثر معماری را بهبود میبخشند، قادر بهارتقای زیبایی پیکر انسان نیستند. بهواقع پیکرآرایی شاید مایۀ آسیب یا ویرانی دو چیز شود:نخست، شکل بدن؛ دوم، اثرات طبیعی اش بر افرادی کهقرار است آن بدن را بفهمند. ولی، همان طور کهلدی بهدرستی گفتهاست، بحث کانت دربارۀ آرایش در بخش 14 سومین کتاب نقد او مسئلهرا پیچیدهمیکند:بنا بهاین بخش، شاید حداقل بتوان از نقش فُرم خال کوبی در زیبایی انسان دفاع کرد، چون خال کوبی معیارهای رسمی زیبایی را گویا برآوردهمیکند.
2. خال کوبی و خودبیانگری
کسانی هم از خال کوبی بهعنوان یک مؤلفه، نوعی سرمایهگذاری یا بیانی از «هویت فرد» گفتهاند. مثلاً کایل فرو و امیلی توماس خال کوبی افرادِ مایل بهتمایز فردی از دیگران را نشانۀ آن میدانند که«افراد مشخصاً بدن هایشان را با هویت فردی شان مربوط میدانند». این نکتهدر حمایت از روایت های جسمی از هویت شخصی است، هرچند میپذیرد که«بسیاری افراد، خال کوبی میکنند تا راهی برای ذوب فردیت خود و ادغام هویتشان در گروهی اجتماعی باشد». (فرو، 88) مورد اول گویا اساساً از این جهت بدیهی است کهگمان میشود هر تلاش برای دست کاری ظاهر خود، خواهبرای متمایزشدن یا بیان وابستگی، پیوندی (ضعیف) با هویت فرد دارد.
مطمئناً بنا بهیک فهم (هرچند مطمئن نیستم «فهم فلسفی» باشد)، با تغییر هدفمندِ ظاهر، بهویژهدر جهت مخالف هنجارهای غالب، ظاهرِ فرد میتواند «بیشترْ خودش» شود، چون جلوۀ بیرونیِ او بهواقعیت درونی و احتمالاً عصیانگرش نزدیک تر میشود، مثلاً من معتقدم شوهرم، با موهای بلند، بیشتر خودش میشود، اما چون از قدیم دلم برای زیبایی مردانی با موهای بلند ضعف میرود، شاید در این بارهنتوان بهنظرم اعتماد کرد. مهم تر آنکه، ممکن است دلایل مختلفی برای تغییر ظاهر فرد وجود داشتهباشد (افزایش شانس استخدام، جذاب ترکردن، پنهان کردن هویت پس از قتل عامی تفریحی و لحظهای کهپلیس را برای یافتنش بسیج کردهاست) و افشا یا بیان خود صرفاً یکی از این دلیل هاست.
ولی این هم شاید کم لطفی باشد12؛ با خال کوبی بالاخرهبدن فرد (معمولاً) برای همیشهتغییر میکند، آن هم از طریق فرایندی دردناک کهریشههای مبهمش را میتوان در آیین های باستانی بلوغ و بزرگ شدن یافت. اینجا با خون و دگردیسی و عبور از درد مواجهیم. پس آیا، در این حکّ خال کوبی، «خود» نیز دگرگون نمی شود؟ با این ادعای روان شناختی، جای انکار نیست کهبرخی تجربهها شخصاً دگرگون کنندهاند، ولی خال کوبی هم ازاین جهت وجهمنحصربهفردی ندارد. اگر ماجرا صرفاً بههویت جسمانی برمی گردد، پس دربارۀ بینی شکستهیا جراحی پلاستیک (هر تغییر یا اصلاح جسمی درازمدت) هم صادق است. این را میتوان پذیرفت، چون نوعی دگرگونیِ بهمعنای دقیق کلمهو شاید هم ماندگار رُخ دادهاست. اما از این منظر، هیچ نکتۀ فلسفی ای کهخاصِ خال کوبی باشد بهدست نمی آید. ماندگاری نسبی اصلاح های جسمی، بهویژهآن هایی کهداوطلبانهانجام میشوند، بهپرسش های جذابی دامن میزنند. اما این پرسش ها دربارۀ طیف بسیار گستردهای از موارد صادق اند.
مطمئناً شایان ذکر است کهتجربۀ خال کوبی کردن میتواند حاد و زیبا باشد. بهتعبیر ریچارد شاسترمن، میتواند «تجربهای زیبا از درون بدن فرد» باشد، مثل «درخشش ناشی از کارکرد پرشتاب قلب و عروق در نتیجۀ ترشح اندورفین». (شاسترمن، 1999، ص. 299) شری ایروین، در بحث خود دربارۀ رابطۀ تجربههای منفی و رضایت زیبایی شناختی، چیزی را مطرح کردهاست کهگیراترین قیاس برای منظور ماست.
او میگوید جاذبۀ تجربههایی کهنوعاً خوشایند یا ناخوشایند تلقی میشوند، قابل تغییر است:«تغییر از منفی بهمثبت... زمانی میتواند رُخ دهد کهمیدانیم دردْ نمایندۀ امری مثبت است، مثلاً افزایش انعطاف پذیری عضله. پیوند درد با آن مزیتِ مثبت طوری است که، بهمرورِ زمان، از آن حسی کهناخوشایند قلمداد میکردم بهعنوان چیزی استقبال میکنم کهفی نفسهلذت بخش است (نهفقط بهخاطر آن دلیل ابزاری و کاربردی کهارزیابی ام را تغییر دادهاست).» (ایروین، 2008، ص32) این نکتهمطمئناً تجربۀ بسیاری افراد از خال کوبی را منعکس میکند. آن تجربۀ دردناک را در ابتدا صرفاً بهدلیلی ابزاری (نتیجۀ مطلوب) ارج مینهیم، اما در برخی موارد تدریجاً بهآیینی پرهیجان تبدیل میشود کهفی نفسهارزشمند است (هرچند این فرایند هیچ گاهبرای من رُخ ندادهاست). افرادی کهخال کوبی میکنند میگویند که«در فضا» هستند:جایی کهدرد صرفاً نوعی مقدمۀ لازم برای دگرگونی سطح نیست، بلکهفی نفسهبهتجربهای حسی از فرایند دگرگونی تبدیل میشود.
اضافهکنید کهاین تجربه(معمولاً) بهتغییرشکل ماندگار بدن منجر میشود. بهتعبیر ریچل فالکنسترن، «ما کنترل چندانی روی نحوۀ تغییرات بدنمان نداریم... و خال کوبیْ نوعی علامت تصادفی یا طبیعیِ روی بدن نیست، بلکهنتیجۀ تصمیمی است کهدر زمانی مشخص گرفتهایم». (فالکنسترن، 2012، ص 100) خال کوبی فقط نقطۀ نهاییِ آن تجربهای نیست که، برای برخی، تجربهای حاد و معنادار است، بلکهشامل همکاری در چند سطح است:همکاری جسمانی از این نظر کهپوست فرد رسانۀ اثر میشود و نیز همکاری مفهومی در آن حدی کهفرد در گزینش یا ابداعِ طرح همکاری میکند.
بهنظر فالکنسترن، «خال کوبی نهفقط نتیجۀ یک عمل انتخابی آزادانهبلکهیادآور آن است و بدین ترتیب میتواند مشابههرچیز دیگری در محیطش، در خلقِ خودْ اثر داشتهباشد:فرایندی دوطرفهکهبهقدر خودِ ما دوام میآورد و از جهتی، کیستیِ ماست». (فالکنسترن، 2012، ص 103) این نکتهحاوی امری مهم است، ولی نوع هویتی کهبدان اشارهمیکند در هرگونهاصلاح رادیکالِ جسم وجود دارد. بااین حال، نکتۀ فالکنسترن کاملاً متناظر با حرف ایرا نیومن است. نیومن میگوید کهبهاستثنای جراحی های رادیکال یا تمرین تناسب اندام یا تصادف ها، فرد عمدتاً گرفتار همان پیکری است کهطبیعت بهاو دادهاست:«از این منظر، خال کوبی را میتوان منتهای سرکشی در برابر جبر زیست شناختی یا بیان واضح آزادی غایی مان دانست.» (نیومن، 2015) پس در این موارد با نوعی سرمایهگذاریِ مرتبط با هویت سروکار داریم، هرچند این سرمایهگذاری مختص خال کوبی نیست.
درسوی دیگر، اگر مسئلهمان بیان هویت یا فردیت باشد، پس خودِ جسمانی یا اصلاح آن بهواقع محلی برای بیان چیز دیگری است و فی نفسهکل هویتِ فرد را تشکیل نمی دهد. اینجا نیز دربارۀ این ادعای کلی تردید دارم کهخال کوبی را معمولاً بیان هویت بهشیوهای معنادار تلقی میکند. پیش فرض این ادعا، سطحی از خودآگاهی و سهولت انتقال این آگاهی از طریق گزینش یا چینش تصاویر بصری است کهبعید است بسیاری افراد بهآن دست یافتهباشند. این پذیرفتنی است کهبسیاری خال کوبی ها برای یادبود رابطهها یا دستاوردها یا تجربههای صاحبشان است. حتی گاهی اوقات صرفاً یادبود آن تک لحظهای هستند کهحک شدهاند:آن مرحلۀ خاص رشد فرد یا لحظۀ اشتیاقش از سر مستی.
فرو و توماس میگویند کهاز این نظر، خال کوبی ها میتوانند در روایتی فردی و بدین ترتیب در یک بهاصطلاح هویت روایی سهم داشتهباشند کهبازنمایی تجربهها بخشی از آن را تشکیل میدهد. مخالف این ادعا نیستم کهخال کوبی میتواند در این گونهروایت ها نقش آفرینی کند، اما باید بهخاطر داشت کهبسیاری خال کوبی ها چنین کارکردی ندارند؛ مثلاً جنبۀ آرمانی خال کوبی ها را مکرّر میبینیم:تصویرهایشان نمی گویند فرد کیست، بلکهمیگویند میخواهد چهکسی باشد یا بشود. این خال کوبی ها میتوانند پردهاز بسیاری چیزها بردارند، اما چیزی را کهرُخ دادهیا موجود است آشکار یا ثبت نمی کنند. ناچار تردید دارم که، در اغلب موارد، بیان جدی یا معنادار چیزی بهبلندای هویت در کار باشد.
انتخاب تصویر یک اژدها از دفترچۀ طراحی ها و خال کوبی آن روی مُچ پا، در موارد استثنایی، میتواند بیان ترجیح، سلیقهیا تمایلاتی از جنس بازی های «سیاهچال و اژدها» باشد. پوشیدن پیراهنی با تصویر اژدها نیز، با سرمایهگذاری کمتر، همین هدف را هرچند موقت برآوردهمیکند.
اما هیچ یک بیان هویت فرد بهصورتی معنادار و مهم نیست. خال کوبی های استادانهتر هم با همین مشکلات مواجهاند؛ مثلاً یکی از آن خال کوبی های چشمگیر سهبُعدی را در نظر بگیرید کهانگار پوست را شکافتهاند و دندهها و پیستون های زیر آن را نشان میدهند، تا (حداقل در سطحی ابتدایی) بیان این ایدهباشند کهبدن یک جور ماشین است.13 طبعاً صاحب این خال کوبی ازجهتی میخواهد این معنا را برساند، اما کسی کهپیراهنی با نقش مشابهمیپوشد نیز چنین است. استفادهاز آثار شخص ثالث برای بیان ایدهای جذاب را نمی توان بیان هویت قلمداد کرد. در بهترین حالت، بیانی دست دوم است، چون آنچهمحمل انتقال ایدهاست نهاثرِ خودِ شخص بلکهاثر آن هنرمند است.
این بهمعنیِ آن نیست کهامکان بیانگری عمیق توسط خال کوبی را نفی کنیم. اگر خال کوبیْ اثر هنریِ اصیلی باشد، میتواند پشتیبان این ادعا شود کهبیان چیزی بهپیچیدگی و دشواریِ هویت یا فردیت است. در بیانگری، خال کوبی تفاوتی با اثری هنری ندارد. دریک ماترورز اشارهمیکند که، بنا بهنظریههای کلاسیکِ بیان، ازقبیل نظریۀ تولستوی یا سیرسلو، هنرمندْ وضعیت ذهنی خاصی (نوعی هیجان یا نگرش یا، بهتعبیر کروچه، شهود) را از طریق خاصیتی کهاثر را با آن آغشتهکردهاست، بیان میکند. در مقابل، میتوان مدعی شد که«ویژگی های بیانیْ منطقاً مستقل از عمل بیان هستند» (ماترورز، 356) تا از تحلیل عمل بیان در قالب ویژگی های مشخص بیانیِ مستقل از خالقانشان دفاع کرد.
اما در این صورت اگر نظریۀ کلاسیک بیان را مدنظر قرار دهیم، صاحب خال کوبی معمولاً هنرمندِ آن نیست. خال کوبیْ بیانگر نگرش ها و وضعیت های ذهنی «هنرمند» است، چون عمل بیانْ متعلق بههنرمند است، نهبوم نقاشی. هرچند میپذیرم کهازجهتی دیگر میتوان فعلِ بیان یا دلالت را، مستقل از هنرمند، بهاثر نسبت داد. البتهفردی کهبدنش را خال کوبی کند میتواند طراحی خودش را روی برگۀ الگو بیندازد تا خال کوبْ کمابیش آن را دربیاورد (من خودم این کار را کردهام)، اما چنین کاری چندان معمول نیست و بااین حال هنرمندِ خال کوبْ مسئول پیادهسازی آن (رنگ استفادهشده، کیفیت و ضخامت خطوط و امثال این ها) است.
و چون چنین رویههایی استثنا بر قاعدۀ رایج هستند، بهجاست از آن ها کهمدعی اند «خال کوبی بیانگر چیزی است» بپرسیم که:آن بیان متعلق بهکیست؟ لذا اینکهخال کوبی را بیان فردیت یا هویت تلقی کنیم، آنچنان کهدر نگاهاول بهنظر میآید، قابل دفاع نیست. در سوی دیگر، جای چون وچرا نیست کهخال کوبی ها مثل عکس ها بیانگرند و اغلب میتوانند شکلی از خودبیانگری باشند، چون دربارهشان تأمل میشود و انتخاب میشوند و بدین ترتیب در میان نکات مختلفی کهنشان میدهند چیزی هم دربارۀ ارزش گذاری ها و تمایلاتِ صاحبشان منتقل میکنند.
بااین حال، باید دوبارهبر نکتهای تأکید کرد. علی رغم همۀ حرف هایی کهدربارۀ انتخاب زدیم، باید این را محتمل دانست کهخال کوبیْ بیانگر چیزی باشد کهبهواقع احساس یا ایدۀ صاحب خال کوبی نیست (و شاید حتی او بهکلی از آن ناآگاهباشد)، هرچند او در بیان آن همدست بودهاست. همدستی یا سرمایهگذاری جسمیْ شاهد کافی بر «تألیف» نیستند. بهواقع، بستهبهنوع بیان، خال کوبی میتواند بیانگر چیزی مستقل از نیت هنرمند هم باشد. لذا روشن است کههرچند برخی خال کوبی ها میتوانند بهکسب جایگاهاثری هنری دل ببندند و بهشیوهای معنادار و گاهمنحصربهفرد بیانگر باشند، اما خال کوبی لزوماً بیان هویت فرد (حتی با تعریف موسع هویت) نیست.
بهعبارت دیگر، شاید صاحب خال کوبی هرگز آن را کاملاً تحت انقیاد خود درنیاورد یا برای اهدافش بهخدمت نگیرد، بهویژهاگر خال کوبی از جنس هنر باشد. شاید در برخی موارد مایی کهخال کوبی داریم هرگز آن را کاملاً برای منظور خودمان استفادهنکنیم، هرچند خال کوبیْ از پوستمان، برای بیان هرچهمیگوید، استفادهمیکند. پس ممکن است حرف آن کانتیِ مخالف، کهپیش تر ذکر شد، گاهی اوقات صحیح باشد و صاحب خال کوبی گاهی اوقات وسیلهای برای هدفی بیانی باشد کهاز آنِ خود او نیست. ولی دوباره، برای کسانی از ما کهپیامدگرا و زیبایی شناس هستند، همین کههدفِ هنر برآوردهمیشود بس است و لابد مشکلی نیست.