
-از یکی میپرسن فرق کچل با هواپیما میدونی چیه؟
میگهبابا ما سرمون میشهکچل کهاصلا فرق ندارههواپیما هم نکتهانحرافی است.
-یارو سکهمیندازهصندوق صدقات ٬ سوارش میشه
-اگهدیدی یهسوسک پشت و رو افتادهو دارهدست و پا میزنه، فکر نکن با دمپائی زدنش... دارهبهقیافهتو میخنده...
-یهبندهخدا پتروس فداکار رو با دهقان فداکار قاطی میکنه، میرهانگشت میکنهتو حلق رانندهقطار.
-یهدفعهدو تا هزار پا همدیگر رو بغل میکنن میشن زیپ
-یهنفر میرهجوراب فروشی میگهآقا جوراب میخوام فروشندهمیگه:مردونه؟یارو دست میدهمیگه:مردونه
-بهیکی میگن یهموجود نام ببر ، میگهیخ ... ، میگن آخهیخ کهموجود محسوب نمیشه، میگهچرا من خودم صد بار دیدم نوشتند یخ موجود است
-شوتیهعینکش را دور دستش میچرخونهبعد میزنهچشمش، سرش گیج میرهمیخورهزمین هوا میره، نمیدونی تا کجا میره
-پسرهتو خواستگاری از یهدخترهمیپرسهاسم شما چیه؟ دخترهمیگهاسم من توی تمام باغچهها هست. پسرهمیگه:آهان فهمیدم ، اسمتون شلنگه
از یهکچل میپرسن اسم شامپوت چیه؟ میگهمن شامپو لازم ندارم از شیشهپاک کن استفادهمیکنم!
-یارو داشتهدنبال جای پارک میگشتهاما پیدا نمی کرد! در همون حال گشتن بهخدا میگه:خدایا اگهیهجای پارک برام پیدا کنیا من نماز میخونم، روزهمیگیرم کهیهدفعهیهجای پارک میبینهو بهخدا میگه! خدا جون نمی خوادخودم پیدا کردم.
-رئیس:خجالت نمی کشی تو ادارهداری جدول حل میکنی؟ کارمند:چکار کنیم قربان، این سروصدای ماشینها کهنمی ذارهآدم بخوابه!
-دکتر برای یهبندهخدائی شیاف تجویز کردم ، یارو رفت و یکهفتهبعد اومد گفت آقای دکتر حالم خوب نشد بدتر هم شدم گفتم چرا ، گفت نمیدونم تا این کپسول ها کهدادین را میخورم دلم آشوب میشه
-نصیحت یهشوهر بهزنش:هر وقت یهسوسک تو دستشویی دیدی با دمپایی فورا نکوب رو سرش…
بی توجهاز بغلش رد شو… این کار از صدتا فحش براش بدتره
-طرف یهتیکهآشغال میپره تو چشمش . میرهجلوی آینه تو چشش فوت میکنه. خانمش بهش میگهدیوونهتو فوت نکن بذار اون فوت کنه!
-یهروزی از طرف دامپروری میرن گاوداریهیهبابایی. میگن شمابهگاواتون چی میدی میخورن. میگهپوست هندونه، طالبی و ... دویست هزار تومن جریمش میکنن. چند ماهدیگهدوبارهمیان میپرسن چی میدی میخورن یارو میترسهمیگه:چلوکباب، چلومرغ، و ... اینبار دویست و پنجاههزار تومن جریمش میکنن. میرن چند وقت دیگهمیان میگن چی میدی میخورن؟ میگهوالا نمیدونم پولشو میدم خودشون میرن میخرن میخورن!
-یهپیرمرد چاخانهداشتهخاطرهتعریف میکرده، میگه:ما سال چهل و نهبا دو نفر دعوامون شد، البتهسال چهل و نهکهمثل الان نبود دو نفر خیلی بود.
-بهیکی میگن با ارّهبرقی 100 تا درخت قطع کن ، 96 تا قطع میکنهخستهمیشه. بهش میگن پاشو روشنش کن 4 تا دیگهبیشتر نمونده، میگهمگهروشنم میشه...
-یارو داشت واسهدوستش تعریف میکرد:آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل میرفتم، کهیک دفعهیک شیر وحشی بهم حملهکرد، منم نتونستم فرار کنم اونم منو گرفت و خورد...
دوستش میگه:آخهچطوری میشه؟ تو کهالان زندهای و داری زندگی میکنی!
یارو میگه:ای بابا، کدوم زندگی؟ تو هم بهاین میگی زندگی
-بهیکی میگن اگهتو دریا کوسهبهت حملهکنهچکار میکنی؟ میگهمیرم بالای درخت .
می گن :تو دریا کهدرخت نیست یارو میگه:مجبورم میفهمی ؟ مجبورررررم