ناصر هاشمی بازیگر لنگرودی سینما و تلویزیون است که متولد 1335 در فروردین ماه می باشد. بیوگرافی کامل “ناصر هاشمی” را می توانید در بخش بیوگرافی بازیگران سایت مجله اینترنتی فنجان مشاهده نمایید.
نام اصلی او میراحمد هاشمی قرمزی است. وی هرچند در عرصههای مختلف فیلم سازی حضور داشتهاست اما بیشتر بهعنوان بازیگر سینما و تلویزیون شناختهمیشود.
ناصر هاشمی، (متولد 22 فروردین 1335) بازیگر، دوبلر، فیلم نامهنویس، کارگردان.نام اصلی او میراحمد هاشمی قرمزی است. وی هرچند در عرصههای مختلف فیلم سازی حضور داشتهاست اما بیشتر بهعنوان بازیگر سینما و تلویزیون شناختهمیشود.ناصر هاشمی متولد 22 فروردین 1335 در لنگرود و فارغ التحصیل رشتهبازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشکدههنرهای زیبای دانشگاهتهران است. ناصر با تشویق برادرانش مهدی و محمود هاشمی بههنرهای نمایشی روی آورد و در دورههای دبیرستان در چندین نقش بسیار کوتاهدر تئاترهای برادرش مهدی هاشمی بازی کرد و پس از آن فعالیت حرفهای خود را آغاز کرد و از سال 1363 در چندین تئاتر، تلهتئاتر، فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی بهعنوان بازیگر، نویسندهو کارگردان وارد عرصهحرفهای شد. او همسر سیما تیرانداز بودهو اکنون از یکدیگر جدا شدهاند.
همسر سابق ناصر هاشمی
ناصر هاشمی همسر اسبق سیما تیرانداز در سال 72 با همسرش آشنا شد و در سال 74 با یکدیگر ازدواج کردند . نحوهآشنایی این دو هنرمند از آنجایی کههر دو بازیگر بودند در یکی از تئاترهای شهر هم بازی بودند, همین موضوع باعث آشنایی بیشتر و شناخت اخلاق و خوی همدیگر شد تا اینکهبعد از گذشت 2 سال با یکدیگر ازدواج کردند. اما این آشنایی و ازدواج مدت خیلی زیادی دوام نیاورد و در سال 82 از یکدیگر جدا شدند . علت جدایی این دو بازیگر رسانهای نشد حتی خبر جدایی آنها بعد از یک سال منتشر شد شاید علت نبود پل ارتباطی قوی مثل فیس بوک , تلگرام , اینستاگرام و … خبر طلاق این دو هنرمند با تاخیر یک سالهمنتشر شد.ناصر هاشمی بعد از جدایی از همسرش سیما تیر انداز با گذشت 13 سال هنوز مجرد است, ظاهرا قصد ازدواج ندارد با گذشت سن ایشان از مرز 60 سالگی بعید است همسری را برای خود انتخاب کنند.اما سیما تیر انداز بعد از جدایی با مردی بهنام مجید جوزانی آشنا و این آشنایی خیلی سریع بهازدواج ختم شد . مجید جوزانی هیچ گونهفعالیت هنری ندارد ظاهر خانم سیما تیر انداز دوست داشتند با کسی ازدواج کنند کهمانند همسر قبلیشان بازیگر نباشد .
مصاحبهبا بازیگر سریال پدر سالار
از اینجا شروع کنیم کهاصلا چهشد شما «ناصر» پسر کوچک اسداللهخان در سریال پدرسالار شدید؟
حدود 20 سال پیش یعنی قبل از سال 70 از طریق دوستانم، کامبیز پرتوی و مسعود کرامتی با وحید نیکخواهآزاد و فرشتهطائرپور آشنا شدم. چند سالی بهدفترشان در پیچ شمیران رفت و آمد داشتم و کارهایی در زمینهفیلمنامه، بازی و کارگردانی انجام دادم. نگارش مجموعه«مسافرخانه» بهکارگردانی مسعود کرامتی و بازی مرحوم آقالو، بازی در فیلم «سکوت» بهکارگردانی مرحوم علی سجادی حسینی، نگارش فیلمنامه«مرغابی وحشی» بهکارگردانی مسعود کرامتی، «سمندون» کهطرح آن براساس صحبت های جمعی شکل گرفت و فیلم کوتاه35mm «دست ها» کهمن نویسندهو کارگردانش بودم، همهاز همکاری من با این گروهبود.
بهنظرم بعد از سمندون بود کهقرار شد من بهپیشنهاد آقای نیکخواهفیلمی ویدیویی از پشت صحنهفیلم نان و شعر پوراحمد تهیهکنم. بیش از 35 ساعت تصویر ویدیویی ضبط و تحویل شد کهنمی دانم بهکجا رسید.
عکس های ناصر هاشمی
بههر حال زمانی کهدر اصفهان بودم مسعود میمی زنگ زد کهاکبر خواجویی میخواهد سریالی بهنام «پدرسالار» بسازد. پرسید کجا هستی؟ چهمیکنی؟ گفتم مشغول کارم. گفت ول کن بیا گفتم تعهد دارم. همین و تمام شد. بعضی ها باهوشند و لحظهرا درک میکنند بعضی ها هم نه. من ازجملهدومی ها هستم!
زمان گذشت. کار تمام شد و ما آمدیم تهران. دوبارهمیمی زنگ زد کهشنیدم کارت تمام شده؟ کجایی؟ چهمیکنی؟ پرسیدم چهشد هنوز شروع نکردید؟ گفت نه. با یکی از همکاران قرارداد هم بستهبودند اما بهچهدلیل نمی دانم بههم خورد و ماندهبودند بدون ناصر! رفتم با آقای خواجویی صحبتی کردم و چند قسمت از متن ها را گرفتم و خواندم. از «پدرسالار» بیشتر از فیلمی کههمان زمان پیشنهاد شدهبود خوشم آمد البتهبیشتر از متن ها شخص خواجویی و جمع بازیگران را دوست داشتم. خلاصهقرارداد بستهشد.
*خیلی ها الان و مجددا این سریال را میبینند کمتر از گذشتهدلشان بهحال «اسدللهخان» میسوزد و بیشتر حق را بهناصر و آذر میدهند. فکر میکنید چرا آن زمان در بین مردم ناصر تا حدودی و آذر کاملا شخصیت های بدی بودند؟
هنگام بازی در پدرسالار من خیال میکردم بینندگان حق را بهآذر میدهند چون از طرفی هم حرف هایش منطقی و قابل فهم بود و هم جامعهما جامعهای بود جوان! مادران ما از اینکهدر خانوادهگستردهسنتی همراهخانوادهشوهر بودند و تحت نظر، رنج های زیادی کشیدهبودند. درواقع مستقل بودن و شخصیت داشتن نهتنها تو را مجبور میکند کهسر پای خودت بایستی بلکهدوستی و همدلی افراد خانوادهرا نیز بیشتر میکند اما درست برعکس تصور من، «پدرسالار» نتیجهعکس دارد!
تا جایی کههمان موقع یعنی هنگام پخش سریال شنیدم کهخانم امیر سلیمانی از طرف رانندهکامیونی تهدید شدهبود. البتهگویا آقای خواجویی میدانستهو بهخانم امیرسلیمانی گفتهبودهکههنگام پخش پدرسالار مواظب خودش باشد
مهدی هاشمی و ناصر هاشمی در کنارهم
بله، خیلی ها در کوچهو خیابان نصیحتم میکردند کهچرا خانوادهرا بههم ریختهام! چرا من با یک کشیدهآذر را سر جایش نمی نشانم (جالب است بدانید کهبیشتر خانم ها موافق کتک زدن بودند!) مرد مسنی کهقصهرا بیش از حد باور کردهبود نصیحت میکرد کهبرگردیم بهخانهپدر و اذیتش نکنیم. بالاخرهمجبور شدم توضیح دهم کهاین فیلم است، ساختیم و تمام شد اما او باورش نشد و گفت:در هر صورت برگردین بهتره!
تصور میکنم بخش قابل توجهی از بینندگان، آن گرما و دنیای پر از آرامش و محبتی را میخواستند کهدر گذشتهبودهیا خیال میکردند کهبوده، در حالی کهبهنظرم واقعیت موجود، عکس این را میگفت. پدری کهاصرار دارد همهزیر یک سقف باشند و بیکار و بی شخصیت و وابستهبهاو حتما در پی سودی است یا مشکل روانی دارد.
البتههمان موقع مطالب چند روانشناس را در مطبوعات خواندم کهتحلیل بسیار خوب و واقع گرایانهای از شخصیت اسداللهداشتند. نیاز روحی بینندگان و جذابیت آقای کشاورز، خانم نادرهو همکاران ارزشمند هم در این برداشت آن سال های بینندگان تاثیر زیادی داشت. بههر حال خوشحالم کهتماشاگر امروزهنگاهمتعادل تری دارد.
*بهنظر خودتان شخصیتی مثل ناصر با آن ویژگی ها در آن زمان چقدر ما بهازای بیرونی داشت و الان چقدر ما بهازای بیرونی دارد؟
جامعهما هر روز در حال تغییر است. تغییر و حرکتی شتابان و گاهترسناک. نسلی کهبهشدت در پی علم و دانش است و بههمان شدت طالب موقعیت و نفوذ و سهم، حق هم دارد. اگر فرض کنیم کهزمانی، نهحتما سال پخش اول سریال بلکهبسیار قبل تر از آن جوانانی مثل ناصر وجود داشتند کهدر موقعیتی بین پدر از یکسو و همسر از سویی دیگر گیر کنند، امروز و در زمان حال تصور نمی کنم حتی بهاندازهانگشتان دست هم بتوان چنین اشخاصی را یافت.
*فکر میکنید در حال حاضر چقدر بازخوردهای مردم و حس باورپذیری و همذات پنداری مخاطبان با بازیگران، نسبت بهآن دوران تفاوت دارد؟
با اینکهنسبت بهآن سال ها، جمعیت، شهرها، خودروها، دود و هوای آلوده، فشارها و عصبانیت ها و مشکلات بیشتر شدهو حوصلهها کمتر باز هم جادوی تصویر توانستهجای خود را در دل و زندگی آدم ها باز کند. ممکن است نگاهو نظر نسلی بهیک کار هنری تغییر کند اما اگر اصالتی در کار باشد همیشهبینندهرا از زاویهای دیگر متوجهخود میکند. من بعد از سال ها وقتی تصویر آقای کشاورز، زندهیاد خانم نادره، همکاران دیگر، آن خانه، آن بازارچهو آن ارتباطات را میبینم بهنظرم واقعی، زندهو ایرانی اند. انتخاب بازیگران توط آقای خواجویی بسیار ماهرانهو خوب بود. کارگردان و تهیهکنندهای آرام، مطمئن و سالم. ای کاش میشد خواجویی در شرایطی مثل آن سال ها سریالی بسازد و قصهجذابی بگوید و مردم را بار دیگر پای تلویزیون جمع کند.
*خاطرهجذابی از آن سریال در ذهن تان وجود دارد کهبخواهید بعد از حدود 16 سال از زمان ساخت، آن را تعریف کنید؟
می توانم بگویم «پدرسالار» کلا برایم خاطرهاست و البتهبرای بینندهخاطرهای دیگر از جهاتی دیگر. سریال «پدرسالار» بهیک نوع خاطرهایرانی جمعی برای فارسی زبانان تبدیل شده. برای من خانهبزرگی کهبا پدر و مادر و خواهران و برادران و همسران شان و البتههمکاران پشت دوربین سال ها در آن زندگی کردیم. سال هایی کهدر هشت ماهخلاصهشد. دو ماهپاییز و زمستان و بهار. روزها و شب ها صحبت و خندهو درددل و بحث همراهبا صبحانهو ناهار و شام و ای. هزاران چای! وقتی بهپدرسالار فکر میکنم یادم نمی آید کهکسی میخواستهاز آن یکی بهتر بازی کند یا دیگری را رقیب خود میدانسته. داشتیم زندگی میکردیم تا اینکهیک روز گفتند تمام شد و ما رفتیم خانهبا حفرهای در ذهن و خلایی در دل.
یک روز قرار بود کهآقای کشاورز مرا کهبهسمت آذر میرفتم تا خانهرا ترک کنم بگیرد و روی تخت بیندازد. او بهآرامی این کار را انجام میداد نگران بود کهمبادا صدمهببینم. چندبار اصرار کردم کهبا شدت این کار را انجام دهد اما دلش نیامد و آن طور کهباید پرتم نکرد و من مجبور شدم کمی بازی کنم. یادش بخیر!
*بعد از سریال پدرسالار بهیکبارهسراغ کارگردانی رفتید و مجموعه«سمندون» را برای تلویزیون ساختید و خودتان هم در آن بازی کردید. چرا این قدر سریع از بازیگری بهکارگردانی رسیدید؟
شما میدانید کههر آدمی بنا بهظرفیت و منش و تجربهو هوش و ذکاوتش بهراهی قدم میگذارد. بسیاری از چیزهای خواستهو ناخواستهممکن است مسیرش را عوض کند. سرش بهسنگ بخورد و متوقف شود یا همان سنگ تجربهای باشد و تذکری برای قوی تر شدن. هیچ کس مثل آن دیگری نیست و اگر شباهت هایی هم باشد شرایط شان یکی نیست. نوشتن و کارگردانی کردن همیشهذهنم را بهخودش مشغول میکردهمخصوصا وقتی کهپیشنهادها راضی ام نمی کرد. مشکل بیشتر از خودم بود و هست. در بسیاری از کارها خودم را بد و ناشی میدیدم. هنوز هم تحمل دیدن بازی های خودم را ندارم مگر بهاجبار و بهسختی تا ایراداتم را برطرف کنم. من همیشهمایل بودم وقت بگذارم و با تمرین های سخت نقشم را کامل تر و خودم بهتر بازی کنم اما در بیشتر کارها زمانی برای تمرین و رسیدن بهشخصیتی کامل تر نبودهو نیست. گاهی مجبور میشوید وارد کاری شوید کهزمانی از فیلمبرداری آن گذشتهو شما فورا باید جلوی دوربین قرار بگیرید و این جملهآشنا و عذاب آور را بشنوید که:«خودت باش» او – کارگردان – نمی داند کهبا این کاربازیگر را نابود میکند. خب شما باشید چهمیکنید؟ من حتی اگر بهسراغ کارگردانی نمی رفتم در زمینهدیگری در همین محدودهکارهایی انجام میدادم.
*سخت گیری های شما نتیجهاش سریال ماندگار «روزگار قریب» بود. میخواهم کمی از دلایل قبول کردن آن کار بگویید شاید مخاطب ما علت هایی کهممکن است یک بازیگر را کم کار یا پر کار کند را بشناسد.
فکر میکنم آدم سختگیری باشم. کدام سختگیری؟ مگر من در چهجایگاهمهمی هستم! سختگیری اگر بیش از حد معقول باشد بازیگران بزرگ جهان را نیز نابود میکند چهبرسد بهمن آن هم در جامعهما! در مورد بازی در روزگار قریب و کار با کیانوش عیاری داستان متفاوت است. چند هفتهقبل از شروع سریال، برادرم مهدی گفتهبود کهقرار است با تو تماس بگیرند. بالاخرهزنگ زدند و قراری گذاشتیم. بعد از دوست گریمورم آقای صالحیان شنیدم کهپیشنهاد او بودهکهفاصلهزیاد سنی بین مهدی و شهاب کسرایی با من پر شود. رفتم سر صحنهسکانسی کهدر پارک پردیسان فیلمبرداری میکردند آقای عیاری را دیدم، یک جملهگفت:«می خوایم فیلمی بسازیم» همین! من هم میدانستم کهقرار است همهچیز جلوی دوربین اتفاق بیفتد. او میداند کهچهمیخواهد و خواستهاش را خوب اجرا میکند. من همیشهسناریوهای پیشنهادی را میخوانم اما عیاری جزو استثناهاست. بهچنین کارگرداین باید با اطمینان خاطر تکیهکنید. کم کاری و پرکاری یک بازیگر بیشتر مربوط بهخود اوست. یکی حرفهای است، یکی نیست. من هرچهسعی میکنم در انتخاب نقش ها حرفهای عمل کنم نمی توانم و خوشحال نمی شوم کسی بهمن لقب گزیدهکار یا سخت گیر بدهد چون خطرناک است و آدم را منزوی و بیکار میکند.
بیوگرافی ناصر هاشمی
*تا بهحال شدهکهبرادرتان شما را بهفعالیت بیشتر در عرصهبازیگری یا کارگردانی ترغیب کند؟
بله، گاهی صحبت هایی میکنیم. بخشی از مشکلات، عمومی و قابل درک است و بخشی دیگر مربوط بهخودم میشود. گاهی منتظر جواب کاری از جایی هستی. گاهی مشغول بازی، کاری را دوست دارم و کاری را دوست ندارم بازی کنم یا نمی توانم.
*بهنظر خودتان مسیر بازیگرشدن در ده60 و 70 چقدر با ده80 متفاوت است و کاربازیگران جوان امروزی با بازیگران جوان دیروز برای برقراری ارتباط با مخاطبان سخت شدهیا آسان تر؟
در طی سال های گذشتهدر چند آموزشگاه، کلاس بازیگری داشتم کهطولانی ترین آن در کانون سینماگران جوان بود. در طی چند سال هنر جویان بسیاری را دیدم، با آنها کار و صحبت کردم و بارها گفتم کهشما، نسبت بهزمان، دورهسخت تری دارید. در دورهما آرامش بود. رقیب کم بود و شرایط بهتر. شانس کمتری دارید و باید تلاش بیشتری بکنید. بازیگران از دنیای بازیگری میآمدند و معیار همهچیز پول نبود. من در هر ترم با چند هنرجوی بسیار با استعداد رو بهرو میشدم. هنرجویان آمادهبهکاری کهنمی دانم کجا رفتند و کجا میروند. جوانانی کهمنتظرند کارگردانی بهسراغ شان بیاید و دنبال خوشگلی نباشد. هرچند زیبایی هم جزو کار ماست اما بازیگر خوب برای بینندهجذاب میشود. این چیزی است کههم در زندگی و هم در بازیگری تصویر وجود دارد.
*آیا ناصر هاشمی در آغاز ده90 بازهم میخواهد بهکم کاری عجیب خود ادامهدهد یا میشود انتظار حضور بیشتر او جلوی دوربین یا روی صحنهتئاتر را داشت؟
تصور نمی کنم کسی بخواهد عمدا کم کار باشد مگر اینکهدچار مشکلی باشد! من بهکارم ادامهخواهم داد و با استقامت و تلاش سعی میکنم بهخواستههایم برسم و جلو یا کنار یا پشت دوربین باشم. مطمئن باشید کهدورهجدیدی را در زندگی ام شروع خواهم کرد.