صراط مستقیم چیست؟چگونهبهراهراست هدایت شویم
صراط مستقیم بهمعنای راهو طریق استوار است. این وازهدر هیچ جای قرآن کریم بهصورت جمع نیامده، همهجا «صراط» مفرد آمدهاست، مثل کلمة «نور»، کهدر هیچ جای قرآن بهصورت جمع نیامدهو در همهجا مفرد است.
آنچهمیخوانید بریدهای است از تفسیر فخیم المیزان کهبهخامهمفسر متالهقرآن، حضرت علامهطباطبایی رحمهاللهعلیهبهرشتهتحریر درآمدهاست.
نکتهاول - اینکهطرقی کهبهسوی
خدای تعالی منتهی میشود از نظر کمال، و نقص، و نایابی و رواجی، و دوری و نزدیکیش از منبع حقیقت، و از صراط مستقیم، مختلف است، مانند طریقهاسلام و ایمان، و عبادت، و اخلاص، و اخبات.
همچنانکهدر مقابل این نامبردهها، کفر، و شرک، و جحود، و طغیان، و معصیت، نیز از مراتب مختلفی از گمراهی را دارا هستند، همچنانکهقرآن کریم دربارههر دو صنف فرموده:(و لکل درجات مما عملوا، و لیوفیهم اعمالهم، و هم لا یظلمون)، (برای هر دستهای درجاتی است از آنچهمیکنند، تا
خدا سزای عملشان را بکمال و تمام بدهد، و ایشان ستم نمی شوند). و این معنا نظیر معارف الهیهاست، کهعقول در تلقی و درک آن مختلف است، چون استعدادها مختلف، و بهالوان قابلیت ها متلوّن است، همچنانکهآیهشریفه(رعد - 17) نیز بهاین اختلاف گواهی میداد.
نکتهدوم - اینکههمانطور کهصراط مستقیم مهیمن و مافوق همهسبیل ها است، همچنین اصحاب صراط مستقیم که
خدا آنانرا در آن صراط جای داده، مهیمن و مافوق سایر مردمند، چون
خدای تعالی امور آنان را خودش بهعهدهگرفته، و امور مردم را بهعهدهآنان نهاده، و امر هدایت ایشان را بهآنان واگذار نموده، و فرموده:(و حسن اولئک رفیقا)، (اینان بهترین رفیقند)، و نیز فرموده:(انما ولیکم اللّهو رسوله، و الذین آمنوا، الذین یقیمون الصلوة، و یؤ تون الزکوة، و هم راکعون)، (تنها ولی و سرپرست شما
خدا است، و رسول او، و آنانکهایمان آوردهاند، یعنی آنانکهنماز میگذارند، و در حال رکوع صدقهمیدهند)، کهبحکم آیهاول صراط مستقیم و یا بگو (صراط الذین انعم اللّهعلیهم)، را صراط انبیاء و صدیقین و شهداء و صالحین دانسته، بحکم آیهدوم با در نظر گرفتن روایات متواترهصراط، امیرالمؤ منین علی بن ابیطالب علیهم السلام شمردهاست، و آنجناب را اولین فاتح این صراط دانستهاست.
اینکهمزیت اصحاب صراط مستقیم بر سایرین، و همچنین مزیت صراط آنان بر سبیل سایرین، تنها بهعلم است، نهعمل، آنان بهمقام پروردگارشان علمی دارند کهدیگران ندارند، و گر نهدر سابق هم گفتیم، کهدر سبیل های پائین تر صراط مستقیم، اعمال صالح کامل، و بدون نقص نیز هست، پس وقتی برتری اصحاب صراط مستقیم بهعمل نبود، باقی نمی ماند مگر علم، و اما اینکهآن علم چهعلمی و چگونهعلمی است؟ انشاء اللّهدر ذیل آیه:(انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها) دربارهاش بحث خواهیم کرد.
تحقیق دربارهمعنی هدایت در (اهدنا الصراط المستقیم)
نکتهسوم - اینکهوقتی میگوئیم:(ما را بسوی صراط مستقیم هدایت فرما) هدایت بسوی صراط مستقیم وقتی معنایش مشخص میشود، کهمعنای صراط مستقیم معین گردد، لذا ما نخست بهبحث لغوی آن پرداخته، میگوئیم در صحاح گفتههدایت بمعنای دلالت است، سایر علمای اهل لغت بهوی اشکال کردهاند، کهاین کلمههمهجا بمعنای دلالت نیست، بلکهوقتی بمعنای دلالت است، کهمفعول دومش را بوسیلهکلمه(الی) بگیرد، و اما در جائیکهخودش و بدون کلمهنامبردههر دو مفعول خود را گرفتهباشد، نظیر آیه(اهدنا الصراط)، کههم ضمیر (نا) و هم (صراط) را مفعول گرفته، بمعنای ایصال و رساندن مطلوب است، مثل کسی کهدر مقابل شخصی کهمیپرسد منزل زید کجا است؟ دست او را گرفتهبدون دادن آدرس، و دلالت زبانی، او را بدر خانهزید برساند.
و استدلال کردهاند بامثال آیه:(آنک لا تهدی من احببت، و لکن اللهیهدی من یشاء)، (تو هر کس را کهدوست بداری هدایت نمی کنی، و لکن
خداست کههر کهرا بخواهد هدایت میکند)، کهچون کلمههدایت در آن هر دو مفعول را بدون حرف (الی) گرفته، بمعنای رساندن بهمطلوبست، نهراهنمائی، چون دلالت و راهنمائی چیزی نیست کهاز پیغمبر صلی اللهعلیهو آلهو سلم نفی شود، زیرا او هموارهدلالت میکرد، پس معنا ندارد آیهنامبردهبفرماید:تو هر کس را بخواهی دلالت نمی کنی، بخلاف اینکهکلمهنامبردهبمعنای رساندن بهدف باشد، کهدر اینصورت صحیح است بفرماید تو نمی توانی هر کهرا بخواهی بههدف برسانی.
و در آیه:(و لهدیناهم صراطا مستقیماً)، کهراجع بههدایت
خدا یعنی رساندن بهمطلوب و هدف است، آنرا بدون حرف (الی) متعدی بدو مفعول کردهاست، بخلاف آیه:(و آنک لتهدی الی صراط مستقیم)، کهراجع بهدایت رسول
خدا صلی اللهعلیهو آلهو سلم است، کلمههدایت را با حرف (الی) متعدی بدو مفعول کردهاست.
پس معلوم میشود هدایت هر جا کهبمعنای رساندن بمطلوب و هدف باشد بخودی خود بههر دو مفعول متعدی میشود، و هر جا کهبمعنای نشان دادن راهو دلالت بدان باشد، با حرف (الی) بدو مفعول متعدی میشود.
جواب از اشکالی کهبهصاحب صحاح کردهاند
این اشکالی بود کهبصاحب صحاح کردند، و لکن اشکالشان وارد نیست، چون در آیه(56 - قصص) کههدایت را از رسول
خدا صلی اللهعلیهو آلهو سلم نفی میکرد، نفی در آن مربوط بهحقیقت هدایت است، کهقائم بذات
خدایتعالی است، میخواهد بفرماید مالک حقیقی،
خدایتعالی است، نهاینکهتو اصلاً دخالتی در آن نداری، و بعبارتی سادهتر، آیهنامبردهدر مقام نفی کمال است، نهنفی حقیقت، علاوهبر اینکهخود قرآن کریم آن آیهرا در صورتیکهمعنایش آن باشد کهاشکال کنندگان پنداشتهاند، نقض نموده، از مؤ من آل فرعون حکایت میکند کهگفت:(یا قوم اتبعون اهدکم سبیل الرشاد، ای مردم مرا پیروی کنید، تا شما را برشاد برسانم).
پس حق مطلب این است کهمعنای هدایت در آنجا کهبا حرف (الی) مفعول دوم را بگیرد، و آنجا کهبخودی خود بگیرد، متفاوت نمی شود، و بطور کلی این کلمهچهبمعنای دلالت باشد، و چهبمعنای رساندن بهدف، در گرفتن مفعول دوم محتاج بهحرف (الی) هست، چیزیکههست اگر میبینیم گاهی بدون این حرف مفعول دوم را گرفته، احتمال میدهیم از باب عبارت متداول (دخلت الدار) باشد، کهدر واقع (دخلت فی الدار داخل در خانهشدم) میباشد.
چکیدهسخن در معنی هدایت
و کوتاهسخن آنکه:هدایت عبارتست از دلالت و نشان دادن هدف، بوسیلهنشان دادن راه، و این خود یک نحو رساندن بهدف است، و کار
خدا است، چیزیکههست
خدایتعالی سنتش بر این جریان یافتهکهامور را از مجرای اسباب بهجریان اندازد، و در مسئلههدایت هم وسیلهای فراهم میکند، تا مطلوب و هدف برای هر کهاو بخواهد روشن گشته، و بندهاش در مسیر زندگی بههدف نهائی خود برسد.
و این معنا را
خدای سبحان بیان نموده، فرموده:(فمن یرد اللّهان یهدیه، یشرح صدرهللاسلام)، (
خداوند هر کهرا بخواهد هدایت کند، سینهاو را برای اسلام پذیرانموده، و ظرفیت میدهد)، و نیز فرموده:(ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر اللّه، ذلک هدی اللّهیهدی بهمن یشاء، سپس پوست بدن و دلهایشان بسوی یاد
خدا نرم میشود و میل میکند، این هدایت
خدا است، کههر کهرا بخواهد از آن موهبت برخوردار میسازد)
و اگر در آیهاخیر، لینت و نرم شدن با حرف (الی) متعدی شده، از این جهت بودهکهکلمهنامبردهبمعنای میل، اطمینان، و امثال آن را متضمن است، و اینگونهکلمات همیشهبا حرف (الی) متعدی میشوند، و در حقیقت لینت نامبردهعبارتست از صفتی که
خدا در قلب بندهاش پدید میآورد، کهبخاطر آن صفت و حالت یاد
خدا را میپذیرد، و بدان میل نموده، اطمینان و آرامش مییابد، و همانطور کهسبیل ها مختلفند، هدایت نیز باختلاف آن ها مختلف میشود، چون هدایت بسوی آن سبیل ها است، پس برای هر سبیلی هدایتی است، قبل از آن، و مختص بآن.
آیهشریفه:(و الذین جاهدوا فینا، لنهدینهم سبلنا، و ان اللّهلمع المحسنین، و کسانیکهدر ما جهاد میکنند، ما ایشانرا حتماً بهراههای خود هدایت میکنیم، و بدرستی
خدا با نیکوکاران است)، نیز باین اختلاف اشارهمیکند چون فرق است بین اینکهبنده
خدا در راه
خدا جهاد کند، و بین اینکهدر
خدا جهاد کند، در اولی شخص مجاهد سلامت سبیل، و از میان برداشتن موانع آنرا میخواهد، بخلاف مجاهد در دومی، کهاو خود
خدا را میخواهد، و رضای او را میطلبد، و
خدا هم هدایت بسوی سبیل را برایش ادامهمیدهد، البتهسبیلی کهاو لیاقت و استعدادش را داشتهباشد، و همچنین از آن سبیل بهسبیلی دیگر، تا آنجا کهوی را مختص بذات خود جلت عظمتهکند.
آیا طلب هدایت توسط نماز گزار تحصیل حاصل نیست؟
چهارم اینکه:صراط مستقیم از آنجائیکهامری است کهدر تمامی سبیل های مختلف محفوظ میباشد، لذا صحیح است کهیک انسان هدایت شده، باز هم بسوی آن هدایت شود،
خدایتعالی او را از صراط بسوی صراط هدایت کند، باین معنا کهسبیلی کهقبلاً بسوی آن هدایتش کردهبوده، با هدایت بیشتری تکمیل نمودهبهسبیلی کهما فوق سبیل قبلی است هدایت فرماید، پس اگر میبینیم کهدر آیات مورد بحث کهحکایت زبان حال بندگان هدایت شده
خدا است، از زبان ایشان حکایت میکند، کههمهروزهمیگویند:(ما را بسوی صراط مستقیم هدایت فرما)، نباید تعجب کنیم، و یا اشکال کنیم کهچنین افرادی هدایت شدهاند، دیگر چهمعنا دارد از
خدا طلب هدایت کنند؟ و این در حقیقت تحصیل حاصل است، و تحصیل حاصل محال است، و چیزیکهمحال است، سئوال بدان تعلق نمی گیرد، و در خواست کردنی نیست.
زیرا جوابش از مطلب بالا معلوم شد، چون گفتیم صراط در ضمن همهسبیل ها هست و گفتیم سبیل ها بسیار، و دارای مراتبی بسیارند، چون چنین است بنده
خدا از
خدا میخواهد:کهاو را از صراطی (یعنی سبیلی) بصراطی دیگر کهما فوق آنست هدایت کند، و نیز از آن بمافوق دیگر.
و نیز نباید اشکال کنیم باینکهاصلاً درخواست هدایت بسوی صراط مستقیم، از مسلمانی کهدینش کامل ترین ادیان، و صراطش مستقیم ترین صراطها است، صحیح نیست، و معنای بدی میدهد، چون میرساند کهوی خود را در صراط مستقیم ندانسته، و درخواست دینی کامل تر میکند.
چون هر چند کهدین و شریعت اسلام کاملترین ادیان سابق است، ولی کاملتر بودن شریعت مطلبی است، و کاملتر بودن یک متشرع از متشرعی دیگر مطلبی است دیگر، درخواست یک مسلمان و دارندهکاملترین ادیان، هدایت بسوی صراط مستقیم را، معنایش آن نیست کهشما فهمیدید بلکهمعنایش این است که
خدایا مرا بهمسلمان تر از خودم برسان، و خلاصهایمان و عمل باحکام اسلام را کامل تر از این ایمان کهفعلاً دارم بگردان، و مرا بمرتبهبالاتری از ایمان و عمل صالح برسان.
یک مثل سادهمطلب را روشن میسازد، و آن این است کههر چند کهدین اسلام از دین نوح و موسی و عیسی (علیهماالسلام) کامل تر است، ولی آیا یک فرد مسلمان معمولی، از نظر کمالات معنوی، بهپایهنوح موسی و عیسی (علیهماالسلام) میرسد؟ قطعاً میدانیم کهنمی رسد، و این نیست، مگر بخاطر اینکهحکم شرایع و عمل بآنها غیر حکم ولایتی است کهاز تمکن در آن شرایع و تخلق بآن اخلاق حاصل میشود، آری دارندهمقام توحید کامل و خالص، هر چند از اهل شریعت های گذشتهباشد، کامل تر و برتر است از کسیکهبآن مرتبهاز توحید و اخلاص نرسیده، و حیات معرفت در روح و جانش جایگزین نگشته، و نور هدایت الهیهدر قلبش راهنیافتهاست، هر چند کهاو از اهل شریعت محمدیهصلی اللهعلیهو آلهو سلم، یعنی کامل ترین و وسیع ترین شریعت ها باشد، پس صحیح است چنین فردی از
خدا در خواست هدایت بصراط مستقیم، یعنی براهی کهکملین از شرایع گذشتهداشتند، بنماید، هر چند کهشریعت خود او کاملتر از شریعت آنان است.
پاسخ عجیب برخی مفرسین و اشکال وارد بر آنان
در اینجا بهپاسخ عجیبی بر میخوریم، کهبعضی از مفسرین محقق و دانشمند از اشکال بالا دادهاند، پاسخی کهمقام دانش وی با آن هیچ سازگاری ندارد، وی گفته:بطور کلی دین
خدا در همهادوار بشریت یکی بوده، و آنهم اسلام است، و معارف اصولی آن کهتوحید و نبوت و معاد باشد، و پارهای فروعی کهمتفرع بر آن اصول است، باز در همهشرایع یکی بوده، تنها مزیتی کهشریعت محمدیهصلی اللهعلیهو آلهو سلم بر شرایع سابق خود دارد، این است کهاحکام فرعیهآن وسیع تر، و شامل شئون بیشتری از زندگی انسانها است، پس در اسلام بر حفظ مصالح بندگان عنایت بیشتری شده، و از سوی دیگر در این دین، برای اثبات معارفش بیک طریق از طرق استدلال اکتفاء نشده، بلکهبههمهانحاء استدلال، از قبیل حکمت، و موعظهحسنه، و جدال احسن، تمسک شدهاست، پس هم وظائف یک مسلمان امروز سنگین تر از یک مسلمان عهد مسیح علیهالسلام است، و هم معارف دینش بیشتر و وسیع تر است و در نتیجهدر برابر هر یک از تکالیفش، و هر یک از معارفش، یک نقطهانحراف دارد، و قهرا بههدایت بیشتری نیازمند است، از این رو از
خدا درخواست میکند، کهدر سر دو راهی های بسیاری کهدارد، بهراهمستقیمش هدایت کند.
و هر چند کهدین
خدا یکی، و معارف کلی و اصولی در همهآنها یکسان است، و لکن از آنجائیکهگذشتگان از بشریت قبل از ما، راه
خدا را پیمودند، و در این راهبر ما سبقت داشتند، لذا
خدایتعالی بما دستور دادهتا در کار آنان نظر کنیم، و ببینیم چگونهدر سر دو راهی های خود، خود را حفظ کردند، و از
خدای خود استمداد نمودند، ما نیز عبرت بگیریم، و از
خدای خود استمداد کنیم.
اشکالی کهباین پاسخ وارد است، این است که:اساس، آن اصولی است کهمفسرین سابق در مسلک تفسیر زیر بنای کار خود کردهبودند، اصولی کهمخالف با قواعد و اصول صحیح تفسیر است، و یکی از آن اصول ناصحیح این است:می پنداشتند حقیقت و واقعیت معارف اصولی دین یکی است، مثلاً واقعیت ایمان ب
خدا، در نوح (علیهالسلام)، و در یک فرد از امت او یکی است، و نیز ترس از
خدا در آندو یک حقیقت است، و شدت و ضعفی در کار نیست، و سخاوت، و شجاعت، و علم، و تقوی، و صبر، و حلم، و سایر کمالات معنوی در پیامبر اسلام و یک فرد عادی از امتش یک چیز است، و چنان نیست، کهدر رسول
خدا صلی اللهعلیهو آلهو سلم مرتبهعالی تر آن ها، و در آن فرد مرتبهدانی آنها باشد، و تنها تفاوتی کهیک پیغمبر با یک فرد امتش، و یا با یک پیغمبر دیگر دارد، این است که
خدا او را بزرگتر اعتبار کرده، و رعیتش را کوچکتر شمرده، بدون اینکهاین جعل و قرارداد
خدا متکی بر تکوین و واقعیت خارجی باشد، عیناً نظیر جعلی کهدر میان خود ما مردم است، یکی را پادشاه، و بقیهرا رعیت او اعتبار میکنیم، بدون اینکهاز حیث وجود انسانی تفاوتی با یکدگر داشتهباشند.
و این اصل، منشاء و ریشهای دیگر دارد، کهخود زائیدهآنست، و آن این است کهبرای ماده، اصالت قائل بودند، و از آنچهماوراء مادهاست، یا بکلی نفی اصالت نموده، یا دربارهاصالت آن توقف میکردند، تنها از ماوراء ماده،
خدا را، آنهم بخاطر دلیل، استثناء میکردند. و عامل این انحراف فکری یکی از دو چیز بود، یا بخاطر اعتمادیکهبعلوم مادی داشتند، میپنداشتند کهحس برای ما کافی است، و احتیاجی بماوراء محسوسات نداریم، و یا (العیاذ باللّه) قرآن را لایق آن نمی دانستند کهپیرامون آیاتش تدبر و مو شکافی کنند، و میگفتند فهم عامی در درک معانی آن کافی است. این بحث دنبالهای طولانی دارد کهانشاءاللّهتعالی در بحث های علمی آتیهاز نظر خوانندهخواهد گذشت.
همانطور کهصراط مستقیم مهیمن و مافوق همهسبیل ها است، همچنین اصحاب صراط مستقیم که
خدا آنانرا در آن صراط جای داده، مهیمن و مافوق سایر مردمند، چون
خدای تعالی امور آنان را خودش بهعهدهگرفته، و امور مردم را بهعهدهآنان نهاده، و امر هدایت ایشان را بهآنان واگذار نمودهاست
مزیت اصحاب صراط مستقیم بر سایرین بهعلم است
نکتهپنجم - اینکهمزیت اصحاب صراط مستقیم بر سایرین، و همچنین مزیت صراط آنان بر سبیل سایرین، تنها بهعلم است، نهعمل، آنان بهمقام پروردگارشان علمی دارند کهدیگران ندارند، و گر نهدر سابق هم گفتیم، کهدر سبیل های پائین تر صراط مستقیم، اعمال صالح کامل، و بدون نقص نیز هست، پس وقتی برتری اصحاب صراط مستقیم بهعمل نبود، باقی نمی ماند مگر علم، و اما اینکهآن علم چهعلمی و چگونهعلمی است؟ انشاء اللّهدر ذیل آیه:(انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها) دربارهاش بحث خواهیم کرد
در اینجا تنها میگوئیم آیه:(یرفع اللّهالذین آمنوا منکم، و الذین اوتوا العلم درجات)، (
خدا کسانی از شما را کهایمان دارند، و کسانی کهعلم دادهشدهاند، بدرجاتی بلند میکند) و همچنین آیه:(الیهیصعد الکلم الطیب، و العمل الصالح یرفعه)، (کلمهطیب خودش بسوی
خدا بالا میرود و عمل صالح آنرا بالا میبرد) بهاین مزیت اشعار دارد، چون میرساند آنچهخودش بهسوی
خدا بالا میرود، کلمهطیب و علم است، و اما عمل صالح، اثرش کمک در بالا رفتن علم است.