
شیخ محمود شبستری یکی از عارفان و شعرای معروف ایرانی است کهدر قرن 7 و 8 میزیستهو از آثار گرانبهای این عارف ایرانی میتوان گلشن راز را نام برد. در ادامهاین بخش از فرهنگ و هنر مجله اینترنتی فنجان اندکی با زندگینامهو اشعار زیبای این عارف و شاعر آشنا خواهید شد.
سعدالدّین محمودبن امین الدّین عبدالکریم بن یحیی شبستری ( معروف به:شیخ محمود شبستری ) یکی از عارفان و شاعران سدهٔ هشتم هجری است کهدر قصبهٔ شبستر در نزدیکی شهر تبریز و در سال 687 ه.ق بهدنیا آمد.
این شاعر بزرگ در ایام سلطنت کیخاتوخان چشم بهجهان گشود و در عهد سلطان محمد خدابندهو ابوسعید بهادرخان در شهر تبریز مرجع علما بود. در اوایل زندگی او، تبریز مورد هجوم مغول ها قرار گرفت و این امر سبب هرج و مرج فکری این عارف گشت و بهکرمان سفر نمود.
پس از سفر بهشهر کرمان، شیخ محمود شبستری ازدواج نمود و صاحب پسری بهنام عبداللهشد کهجوانی کامل و فاضل و ماهر در علوم مختلف بهخصوص ریاضی بودهاست.
شیخ محمود شبستری بهتبریز بازگشتهو در سال 720ه. در 33 سالگی فوت نمود. مزار این شاعر بزرگ در جوار مزار استادش بهاء الدین یعقوبی تبریزی و در شبستر وسط باغچهگلشن میباشد زیرا او وصیت کردهبود کهپای مزار شیخ بهاء الدین دفنش کنند. سال وفات بهاء الدین 738ه. است.
بعضی از معاصران، تاریخ وفات شیخ محمود شبستری را همان 720ه. پذیرفتهاند اما ممکن است تاریخ فوت این شاعر بزرگ بهعلت تجدید عمارتهای مکرر مقبرهتغییر کردهباشد زیرا تاریخ فوت بهاء الدین یعقوبی تبریزی باید قبل از شیخ محمد شبستری بودهباشد. همچنین بابا ابی شبستری نیز در همان ماهوفات شبستری فوت نمودهو تاریخ وفات بابا ابی 17 ربیع الاول سال 740ه. است پس سال وفات شبستری هم باید 740ه. باشد.
شیخ محمود شبستری پیرو مذهب سنت و جماعت و معتقد بهعقاید اشعریان بودهاست.
از اشعار شیخ محمود شبستری میتوان دریافت کهاو از شاگردان بهاء الدین یعقوبی تبریزی و امین الدین بودهاست. شیخ محمود خود در مثنوی سعادت نامهاز امین الدین یاد میکند:
شیخ و استاد من امین الدین دادی الحق جوابهای چنین
شیخ محمود شبستری پس از کسب دانش در تبریز بهمسافرت های زیادی رفتهو بهشهرها و کشورهای مختلف مانند مصر، شام، حجاز سفر کردهو از علما و مشایخ این کشورها دانش توحیدرا فرا گرفتهاست. شیخ محمود خود در این بارهمیگوید:
مدتی من زعمر خویش مدید صرف کردم بهدانش توحید
در سفرها بهمصر و شام و حجاز کردم ای دوست روز و شب تک و تاز
سال و مههم چو دهر میگشتم دهدهو شهر شهر میگشتم
گاهی از مهچراغ میکردم گاهدور چراغ میخوردم
علما و مشایخ این من بس کهدیدم بههر نواحی من
جمع کردم بسی کلام غریب کردم آنگهمصنفات عجیب
او در سال 926ه. از سمرقند بهدربار روم رفتهو مورد تکریم سلطان سلیم واقع شدهاست، او در مدح سلطان سلیم مثنوی بهنام شمع و پروانهرا سرودهو رسالهای بهزبان فارسی بهنام سلطان نوشتهاست.
مثنوی سعادت نامهشامل 3000 بیت است کهحکایات و تمثیلات بسیار دارد و بر وزن حدیقهالحقیقهٔ سنایی سرودهشدهاست. این کتاب علاوهبر حکایات و تمثیلات، بهشرح حال و اثار پنج نفر از عارفان مشهور تبریز در قرن 6 پرداختهاست. سعادت نامهبهیاد بهشت کهداراری 8 باب است در 8 باب تنظیم گشتهاست.
چنانچهدر بخش فرهنگ و هنر مجله اینترنتی فنجان گفتهایم مهم ترین و مشهورترین اثر منظوم شبستری و از یادگارهای پرارزش و بلندنام ادبیات عرفانی کهن فارسی، مثنوی گلشن راز است کهاندیشههای عرفانی و مفاهیم صوفیانهرا با شور، شوق، و روانی ویژهای بیان نمودهاست. شیخ محمود، مثنوی گلشن را در در پاسخ به17 سوال امیر سید حسین حسینی هروی از صوفیان معروف در باب حکمت صوفیانهسرودهاست که993 بیت دارد.
این کتاب، بهزبان های ترکی، آلمانی، انگلیسی، و اردو ترجمهشدهاست. نخستین بخش این کتاب بسیار سادهو بی آرایهسرودهشدهاست، مثنوی از ابیات 110 بهبعد رنگ شعر بهخود میگیرد.
بهنام آن کهاول کرد و آخر
بهنام آن کهظاهر کرد و باطن
خداوند منزهپاک و بی عیب
کهعالم را شهادت کرد از غیب
بههر وصفی کهخوانی در شریعت
در آئی انس میدان در طریقت
توان اندر صفاتش رهبریدن
ولی در ذات او نتوان رسیدن
بهدانش در صفاتش رهنیابند
بهکلّی سوی ذاتش چون شتابند
بسی گوشند و گویند از صفاتش
ولی عاجز شوند از کنهذاتش
نبی گفتا صفات او ندانند
کهاندر ذات او چون ابلهانند
کسی کو ظن برد کاو هست واصل
یقین دانم ندارد هیچ حاصل
کمال معرفت شد ما عرفناک
از آن گفتند خالصان ما عبدناک
هزاران قرن اگرچهعلم خوانند
سزاوار صفاتش هم نخوانند
تفکر را نماند آن جا مجالی
بهجز حیرت ندارم هیچ حالی
نخواهم آن چهگوید مرد گمراه
از آن گفتارها استغفرالله
بهقدر فهم و عقل خویش گویند
یقین دارم اگر چهبیش گویند
نگویم کهچنان و کهچنین کرد
کهگاهی آسمان و گهزمین کرد
ولی دانم کهاو از امر واحد
همهموجود کرد و اوست واحد
یکی را در یکی زن هم یکی دان
یکی از ذات پاکش بیشکی دان
نهاز روی عدد کز راهوحدت
یکی دانَش نهچون هر یک ز صفوت
بدان دارد کهمیبینم عیانش
بهگفتن در نمی گنجد بیانش
سخن ترسم کهدر توحید رانم
کهدر تشبیهو در تعطیل مانم
هر آن چیزی کهبتوان گفت این ست
کهآن یک آسمان، این یک زمین است
زمین و آسمان اندر بیانش
هر آن چیزی کههست او داد جانش
مر او را میرسد از خلق تحسین
تعالی خالق الانسان من طین
ملائک در مقام خویش هر یک
بهعلم خویش میدانند بی شک